می خواهم در اینجا "کسی" را بستایم که در زندگی اش رشد کرد اما در هر لحظه اش "خودش" بود و در هر لحظه اش "خوش" بود با همه ناخوشی هایی که همیشه هست. نمی دانم گاهی باید اجازه دهیم "سیب" ها "گاز" زده شوند. رنج توسعه شخصی و کار حرفه ای را بپذیریم اما همیشگی اش نکنیم.
راسل کتاب کوچکی دارد در اندازه یک مقاله با عنوان "در ستایش بطالت"، آنجا در سالهای سخت کوشی آمریکایی ها برای رشد اقتصادی، می گوید چرا کارگران و کارمندان روزانه 8 تا 9 ساعت باید کار کنند؟ دیگر رشد کرده ایم و بس است. جامعه نیاز به بطالت و فراغت از کار هم دارد و پیشنهاد می کند اگر کارگران روزانه مثلا 4 ساعت سرکار بیایند اشتغالزایی زیادی هم شده است اما همان میزان دستمزد دریافت کنند. زندگی شیرین تر می شود. مطالب نقل به مضمون بود چون سال ها از مطالعه اون کتاب می گذرد.
امروز اما من نوشته ای دارم برای همه افرادی که یک دهه یا بیشتر از زندگی شان را مشغول کسب تخصص بوده اند یا در موقعیت های شغلی کسب تجربه های حرفه ای کرده اند. اگر قبل از مطالعه از اینجا یا این یکی موسیقی مدیتیشن را از اینجا هر دو در آپارت موسیقی زیبا و آرامش بخشی از دن گیبسون هم زمینه مطالعه کنید عالی می شود.
عده ای از ما متعهد به کسب تخصص هستیم و از متخصص شدن و با خرد و دانش عمل کردن در زندگی حرفه ای مان را دوست داریم. آنقدر که گاهی دچار آنهدونیا می شویم. کسب مهارت و تخصص و تجربه های حرفه ای، مشقت دارد و ما عادت می کنیم به سختی کشیدن در نتیجه لذت بردن را فراموش می کنیم. این رویه برایمان معنای ارزشمند بودن درک زمان را می دهد و در نهایت به خروجی ها و موفقیت ها در پس هزاران رنج به دیده لذت و افتخار می نگریم. فارغ از اینکه گاهی این افتخارها پوشالی اند و ما از اصل لذت بردن در تمامی این روزهای زندگی و درک حضور کسانی که به ما نزدیک می شوند باز مانده ایم و چه بسا آنها از این رفتار حرفه ای و روحیه کاری ما رنجیده باشند. افراد حرفه ای و سخت کوش را به اختلال روانی یا شخصیت داشتن آنهدونیا در بی انگیزگی یا عدم توانایی درک لذت متهم نمی کنم ولی می گویم ثمره سخت کوشی و تلاش های بی شائبه برای کسب موفقیت ها همیشه همراه با دوره هایی از عادت به رنج کشیدن است. نگذاریم این دوره ها طولانی و بلافاصله شوند. بیایید وقفه هایی ایجاد کنیم تا زندگی و لذت هایش، توانایی دیدن چیزهایی غیر از مسیر پیشرفت حرفه ای مان را ببینم، اطرفیان مان را و خوشحال کردن شان را درک کنیم. زندگی چیزی غیر از موفقیت است. ستایش سادگی زیستی که گاها سبک سرانه می خوانیمش بخشی از زندگی است. وقتی که فرد خود فعلی اش را بهتر از آن می داند که برای بهتر شدن و کسب جایگاه بهتر مداوم در رنج قرار دهد. پذیرش آنچه که هستم. امیدوارم با بی انگیزه شدن برای رشد فردی اشتباه برداشت نشود. منظور ترمز زدن است و دیدن مناظری که همیشه و بسرعت از انها عبور کرده ایم. احساس رضایت از خودمان است. لحظه ای لودگی و سبک سری است.