اقتصاد درد اصلی هر کشور جهان سومی یا بهترست بگوییم در حال توسعه ای چون ایران است. این روزهای کشور تحریم شده ی ایران، بیش از هر زمان دیگری نیازمند یافتن راه حل های اقتصادی است. اما نکته مهم اینست که اول هیچ راه حل صرفا اقتصادی به تنهایی امکان بوجود آمدن ندارد دوم اینکه راه حل بایستی اقتصادی- مدیریتی باشد. در بحران رکود بزرگ 1930 امریکا، کینز میدان دار اصلی راه حل اقتصادی- مدیریتی ای شد که کشور امریکا را نجات بخشید. اقتصادی که از حدود 76-1775 با ثروت ملل آدام اسمیت وارد فاز کلاسیک خود شده بود بعد از حدود 100 سال در 1870 وارد فاز نئوکلاسیکی می شود. نظریه ی معارضی که چنین چرخشی را بیش از همه موجب شد، نظریه ی تاریخی روشر و لیست بود. در واقع مکتب تاریخی قدیم نسبت به نگرش ثروت گرایانه و سودپنداری سرمایه های انسانی معترض بود. انسان در مکتب کلاسیک تنها یک عامل تولید ثروت بود. اما مکتب تاریخی که از سال 1840 تا 1870 مورد توجه فراوانی واقع شد بیان می داشت که تولید کننده ثروت از خود ثروت ارزشمندتر است.
یک مثال زیبایی که در مکتب تاریخی روی آن تاکید شده بود از این قرار است که در نگاه کلاسیک ها کسی که خوک تربیت می کند از کسی که انسان تربیت می کند با ارزش تر است. زیرا کسی که خوک تربیت می کند مولد است و کسی که انسان تربیت می کند غیر مولد! مکتب تاریخی این چنین بنیان های مکتب کلاسیک را زیر سوال می برد که در نگاه آنها، نیوتن و جیمز وات به اندازه یک الاغ، اسب یا گاوی که زمین را شخم می زند مولد نیستند! (عین عبارت بکار گرفته شد و تمثیل از نویسنده نیست) نگاه بیان شده واقعیتی است که 180 سال بعد هنوز در ایران و بسیاری از کشورها رایج است. کافی ست به دیدگاه دولت ها به وزارت آموزش و پرورش نگاه شود. همه ی دولت ها فرای صحبت های زیبا اما در عمل بیش از 1 میلیون معلم حقوق بگیر را باری سنگین بر دوش خود می پندارند و از این رو همواره کمبود معلم و داستان معلم های حق التدریس وجود دارد. همواره حقوق معلمان در دوران خدمت و نیز دریافتی شان در بازنشستگی یک دغدغه است.
برای نسل جوان نیز آنچه که امروز در نگاه استارتآپی می بینیم چیزی کمتر از نگاه سنتی کلاسیک ها به سرمایه های فکری نیست. سرمایه گذاری های کلان در ایران خودرور و سایپا بدون ریسک است. دولت ها همواره از سرمایه گذاری های بزرگ در خودروسازی یا صنعت نفت و گاز و صنایع بالادستی پتروشیمی و پالایشگاه بشدت حمایت کرده و می کنند.20 یا 25 هزار میلیارد تومان حمایتی که ابتدای دولت حسن روحانی به خودروسازها بصورت وام خرید به مردم اعطا شد تنها یک نمونه از بدون ریسک سازی کردن این سرمایه گذاری هاست. مشارکت کنندگان در پویش نه به خودروی ایرانی را بدتر از منافقین خواندن و ده ها صحبت تند دیگر مقامات دولتی در این باره نشان دهنده اهتمام سیاست ورزان و سرمایه داران ایرانی در پاسداری از سرمایه گذاری هایشان در این حوزه است.
اما زمانی که یک مخترع، مبتکر، نخبه یا مبدع ایرانی می خواهد ایده اش را به ثمر بنشاند و بعد می خواهد آن را تولید انبوه کند یا عرضه عمومی برساند، بایستی چون جمال ملک در فیلم میلیونر زاغه نشین منتظر باشد تا بخت کجا با او یار خواهد شد و یک سرمایه گذار فرشته یا در یک شتابدهنده که از 5 درصد تا 50 درصد سهامش را کم کم صاحب می شوند، تحویل گرفته می شود. بعد از مدتی هم که شرکتش را تاسیس کرد مثل paypal خریداری شود و کلی خوشحال باشد که چند میلیون دلار قسمتش شده است. چرا نباید نخبگان و سرمایه های فکری میلیاردها دلار صاحب باشند؟
چرا استارتآپ ها کارزای برای هر چه سریعتر ارائه ایده هایمان به ابرسرمایه داران شده است؟ چرا صندوق های سرمایه گذار به ما که می رسند لقب ریسک پذیر را با منت بر خود می کشند. اینکه از هر ده ایده 3 یا 1 ایده در بازار اقتصادی امروز به نتیجه می رسد بخش عمده اش به ایده پردازان بر نمی گردد، بلکه مراودات بازار امروز به نحوی سازمان یافته است که مجالی برای رشد ایده پردازان همچون روزگار ادیسون دیگر نیست. قرار بود حق مالکیت فکری و ثبت اختراع همچون اروپا و امریکا به کمک مان بیاید اما اینجا اینها نیز کاری از پیش نمی برند تا حدی حتی در اروپا و امریکا نیز قدرت بازدارندگی و محافظت از صاحبان ایده و محصول اختراع شده را از دست داده اند.
دقیقا جمله لیست و روشر تکرار شده است. جیمز وات ها و نیوتن ها یعنی نخبگان و سرمایه های فکری این کشور، ایران و حتی با این نظام سرمایه گذاری VC در آمریکا و اقتصاد نئوکلاسیکی علی رغم گریز های کوچکی که به آن زده اند، تا اثبات نشود که ایده هایشان ثروت زا است، ارزش شان از چارپایان کمتر است!
در نهایت یک شکایت کلی وجود دارد و انتظار است عزیزانی که 66 سال است ریاست و مدیریت دانشکده های مدیریت و اقتصاد را در دست دارند پاسخگوی آن باشند. راه حل و نحله ی فکری شما به عنوان یک مدیر-اقتصاد دان ایرانی برای وضع امروزمان چیست؟ کدام نظریه بومی مدیریتی ایرانی تا بحال رهگشای آلام و دردهای ایرانیان شده است؟ تا چه زمان دیگر باید منتظر باشیم؟ در نوشته ای جداگانه تحت عنوان "شکوه ای دارم ز دل با یار صاحبدل: دانشکده مدیریت!" این بحث را ادامه داده ام. اینجا کلیک نمایید.