هر شب توی خواب برایم چیزی مینویسی.
من اما در خواب بی تفاوت گوشی را کناری میاندازم و خیال میکنم که وقت هست؛ بعداً جوابت را میدهم.
هر شب بیدار میشوم بی آنکه خوانده باشمت،بی آنکه جوابی برایت نوشته باشم.
دوباره میخوابم،دوباره پیام میدهی،دوباره بی تفاوت گوشی را کنار میگذارم،دوباره نخوانده به واقعیت برمیگردم.
تو هی نامه را میگذاری زیر در ، هی طوفان میشود.
وقتی بیدارم آرزو میکنم کاشکی خوابم تمام نمیشد و در خوابم آرزو میکنم که ای کاش وقت بشود؛ که ای کاش وقت میشد...