محمدصادق سلیمی
محمدصادق سلیمی
خواندن ۸ دقیقه·۸ ماه پیش

انسان ضعیفی هستم یا انسان ضعیفی هستم؟

مسئله

یک مسئله‌ای رو از دوستانم پرسیدم و خواستم که بهش جواب بدن:

«به نظر شما فرق این دو تا جمله چیه؟

+ «من انسان ضعیفی هستم. 😓😢😔»

+ «من انسان ضعیفی هستم. 🤷‍♂️🤷‍♀️🤠»

تجربه شخصی و نگاه شما در زندگی حول تفاوت این دو جمله چی بوده؟

آیا خاطره یا اتفاق شخصی‌ای داشتید؟»

عکس تولید شده توسط GPT 4
عکس تولید شده توسط GPT 4

جواب‌ها

و خب قرار شد که جواب‌های آدما رو به اشتراک بذارم: (اگر شما هم مایل بودید در کامنت نظرتون رو بنویسید یا از طریق راه‌های ارتباطی دیگه بهم جواب بدید.)


🔵 + من کلا نگاهم اینطوریه که همه انسان‌ها نواقصی دارند و هدف اینه که در طی زندگی رشد بکنند و این نواقص براشون رفته رفته حل بشه.

و خب بزرگترین کمک این نگاه بهم همیشه این بوده که:

۱)کمک می‌کنه خودم رو کمتر سرزنش بکنم و به خودم بیشتر فرصت رشد بدم.

۲)برای رویکردهای دیگران که از نظرم درست نیستند حرص نمی‌خورم(یا حداقل خیلی خیلی کمتر از قبل حرص می‌خورم) چون بر این باورم که اونا هم اومدند زندگی کنند تا اصلاح کنند خودشون رو، یاد بگیرند و رشد کنند.

و در کل هم دیدم به این نقص‌ها اینطوریه که به واسطه اینکه جسم مادی داریم و به این دنیا محدود شدیم و داریم در این محیط زندگی کردیم و می‌کنیم، یک سری نواقصی هم برامون شکل میگیره و خب باید در راستای رشد دادن خودمون در این زمینه ها تلاش کنیم.

اما بنظرم روحمون اینطور نیست و روحمون پتانسیلش بیشتر از این حرفاست و یه ماهیت نامحدود داره بنظرم.

در نهایت این نقص و ضعف داشتنه رو پذیرفتم ولی در راستای رشد تلاش میکنم و این نگاه صرفا کمکم می‌کنه کمتر خودم رو سرزنش کنم و کمتر کمال‌گرا باشم.



🔵 + به نظرم کتاب The Subtle Art of Not Giving a F**k یا «هنر رندانه‌ی بی‌خیالی» خیلی مربوطه به مسئله‌ای که مطرح کردی. :)) اگه دوست داشتی بخونش.

کتاب هنر رندانه‌ی بی‌خیالی
کتاب هنر رندانه‌ی بی‌خیالی



🔵 + تفاوت تعاریف ما رو از هم جدا می کنند

تعریف نفر اول از ضعیف بودن، ضعف و نقطه ضعف داشتنه و حس بد نسبت به چیزیه که هست

نفر دوم ضعیف بودن اون حس حال منفی رو نداره صرفا میدونه ضعیفه و براش چیز بدی نیست که حس عجیبی ازش بگیره

و به چیزی که هست هم افتخار میکنه

و نظر من باید یک شخص سوم متعادل هم بین این دو نفر باشه که به چیزی که هست افتخار کنه ولی ازش حسی بگیره نیاز به پیشرفتش باشه که پیشرفت حاصل بشه



🔵 + ضعف دو جنبه داره

یکی در مقابل کلیت اتفاقاتی که برامون میفته. که در اون صورت آره، ضعیفیم. چون تسلطمون رو نتیجه زیاد نیست. کاری انجام می‌دیم که نتیجه‌ی A حاصل بشه ولی نتیجه‌ی B حاصل میشه. فقط به این خاطر که شرایطی پبش اومده که قادر به کنترلش نبودیم. این ضعف، اگر بهش واقف بشیم نه تنها ناراحت‌کننده نیست، بلکه امیدبخش هم هست. یعنی ما تلاش خودمون رو بکنیم، گاهی شرایط به نفع ما نیست، که باید تحمل کنیم، گاهی هم به نفع ماست که باید قدر بدونیم.

به بیان زیبای شیخ بهایی:

غافل مشو که مرکب مردان مرد را

در سنگلاخ بادیه پی‌ها بریده‌اند

نومید هم مباش که رندان جرعه‌نوش

ناگه به یک خروش به منزل رسیده‌اند

ضعف دیگر اما از نوع باختن به خودمونه. گاهی به خودمون قول می‌دیم که کاری رو بکنیم یا نکنیم. ولی در نهایت نمی‌تونیم به قولمون وفادار بمونیم‌‌. در عین حال وقتی می‌بینیم دیگران این کارهارو انجام دادن سرخورده می‌شیم.

در این مورد، اگر واقعا کوتاهی کرده باشین، احتمالا تقصیر متوجه خودمونه. باید تلاش کنیم که اون کارهارو انجام بدیم/ندیم. در اینجا باید باور کرد که حرکت خیلی مهم‌تر از رسیدنه. چون نتیجه تحت تاثیر عوامل دیگه‌ست. اما دست‌کم خودمون می‌تونیم اونچه در توانمون هست رو بذاریم.

گر چه وصالش نه به کوشش دهند

هر قدر ای دل که توانی بکوش



🔵 + این سوال عمیقا من رو یاد کتاب «انسان در جست‌وجوی معنا» انداخت. به شدت توصیه‌ش می‌کنم. داستانی که روایت میشه خیلی موضوع پذیرش جهان اطراف و رضایت داشتن در بدترین و ناقص‌ترین حالت رو در خودش داره.

کتاب انسان در جست‌وجوی معنا
کتاب انسان در جست‌وجوی معنا



🔵 + این تفکر که وقتی همه‌چیز رو پایان‌پذیر بدونیم، دیگه چیز‌ها آن‌چنان که باید ارزشی ندارن، تو ادبیات ما هم زیاد هست:

سعدی:

هر صباحی غمی از دور زمان پیش آید

گویم این نیز نهم بر سر غم‌های دگر

باز گویم نه که دوران حیات این همه نیست

سعدی امروز تحمل کن و فردای دگر

خیام:

ای دل چو زمانه می‌کند غمناکت

ناگه برود ز تن روان پاکت

بر سبزه نشین و خوش بزی روزی چند

زان پیش که سبزه بر دمد از خاکت

این تفکر برای از بین بردن غم و رنج این دنیا خیلی خوب و مفیده.

ولی از طرفی تکیه‌ی زیاد بهش باعث میشه دست رو دست بذاریم و هیچ کار مثبتی نکنیم.

در نهایت شاید رهیافت بینابینی راه بهتری باشه:

مثل این گفته‌ی علی‌بن ابی طالب که چنان برای دنیایت تلاش کن که گویی تا ابد زنده‌ای و چنان برای آخرتت تلاش کن که گویی فردا خواهی مرد.

که ظاهرا بنجامین فرانکلین هم جمله‌ی مشابهی داره:

Work as if you were to live a thousand years, play as if you were to die tomorrow.



🔵 + بنظرم برای اولی زندگی بیشتر تراژدیه، وقتی به موانعی توی مسیر و زندگیش بر می‌خوره چون نگاه صفر و یکی داره،خودش رو بازنده و تلاش‌ها رو بی‌اثر می‌دونه.

درحالی که دومی شاید نگاه کمدی به زندگی داره و می‌دونه قدم های چندان بزرگ و خارق‌العاده نمی‌تونه برداره و در توانش نیست شاید، پس شروع می‌کنه هرکاری از دستش بر میاد هرچند کم رو انجام می‌ده.

در واقع اولی پذیرش ضعف رو به معنی بی‌عملی می‌دونه درحالیکه دومی پذیرش همراه با عمل داره.



🔵 + تفاوتشون به نظرم تو پذیرشه.

تو اولی من میدونم که انسان ضعیفی هستم، این موضوع رو مشکل خودم میدونم و ازش ناراحتم.

ولی تو دومی من پذیرفتم ضعیفم، باهاش کنار اومدم و الان بقیه‌ان که باید باهاش کنار بیان!

به نظر من اینکه یک ویژگی از خودمون رو بپذیریم اصلا به این معنا نیست که نخوایم درستش کنیم یا جای بهبودی تو خودمون نبینیم، اصلا شاید یکی از بهترین راه های تغییر، پذیرش مطلق اون چیز باشه. بنابراین لزوما کار بدی نیست که شما ضعف خودت رو بپذیری.

تو اولی تو یه آدم ضعیف ناراحتی.

تو دومی ولی یه آدم ضعیف خوشحال که زوووور نمیزنه چیزی رو تغییر بده.



🔵 + حس‌م اینه جمله ی دومی یه ابهام و سوالی در خودش داره که بار منفی مطلب رو میگیره. ولی اولی اینطور نیست.



🔵 + دومی خوبه چون پذیرفتی مسئله رو ولی در گفتنش هم نباید اغراق کنی. چون کم‌کم میری تو فضای اینکه خب تا آخر عمرم همین خواهم بود. اصن این که این جمله رو در ذهنت به خودت بگی یا بلند به بقیه هم بگی موضوعیت داره. فک کنم بهتر باشه در درون خودت بیشتر این حرف رو بزنی و در نگاه بقیه خودت رو تخریب نکنی.



🔵 + 😓گاه نیاز داریم که خودِ ناتوان و درمانده‌مان را ببینیم. تنها باشیم و دردهایمان را در آغوش بگیریم. شاید بتوان گفت اشعار زیر نمایانگر چنین لحظاتی برای یک شاعر بوده‌اند:

خار خشکم شاخ بی‌برگم نمی‌دانم ولی

خویش می‌سوزد مرا بیگانه می‌سوزد

----------

دل شکسته‌ی من آهش ار اثر دارد

دعا کنم که خدایش شکسته تر دارد

----------

از زندگانی‌ام گله دارد جوانی‌ام

شرمنده جوانی از این زندگانی‌ام

----------

در پیش بی‌دردان چرا فریاد بی‌حاصل کنم

گر شکوه‌ای دارم ز دل با یار صاحبدل کنم

و ...

در این مواقع درمانده‌ایم و گمان می‌کنیم هیچکس در عالم اصلا ما را نمی‌فهمد و باید با خود باشیم.

🤠 از سوی دیگر، گاه از ضعف‌های خود باخبریم ولی با وجود آن‌ها راه می‌افتیم تا خود راه بگویدمان که چون باید رفت. در این حالت، به ضعف‌ها می‌خندیم و آن‌ها را دست می‌اندازیم. به نظرم اشعار زیر در گویای همین پذیرفتن ضعف یا عملگرایی با وجود ضعف هستند:

ما شبی دست برآریم و دعایی بکنیم

غم هجران تو را چاره ز جایی بکنیم

----------

ما رند و خراباتی و دیوانه و مستیم

پوشیده چه گوییم همینیم که هستیم

----------

این نفسی را که نیابم دگر

حیف بود گر به غم آرم به سر

----------

مرا مسوز که نازت ز کبریا افتد

چو خس تمام شود، شعله هم ز پا افتد


🔵 + تفاوتشون امیده. و برمیگرده به احساس ،به اطرافیان به میزان تجربه و شناخت فرد از خودش و خداش.



🔵 + اولی دست کشیده از بهتر شدن و تلاشی نمیکنه.

دومی با واقعیت کنار اومده و تلاش میکنه بهتر شه.



🔵 + بنظرم اون اولیه اعتماد ب نفس کمتری داره و بیشتر ب این نتیجه رسیده که ضعیفه

دومیه یکم تردید داره😂 شاید میخواد تایید بگیره که ن نیستی.



🔵 + برای من فرقش اینه که جمله‌ی اول رو با اشک و ناله و غر زدن بیان می‌کنم.

ولی موقع گفتن جمله‌ی دوم، یه نفس عمیق می‌کشم و صدای پری دارم.



🔵 + تو اولی احساس شرم دارم. خودم رو دارم سرزنش می‌کنم که ضعیف هستم. یه خودزنی داره توش. یه حسی داره که نمی‌خوام این جوری باشه.

تو دومی دارم ضعیف بودنم رو نسبت به جهان هستی مطرح می‌کنم و از بابتش احساس شرم ندارم.

به هر حال آدم ضعیفه دیگه. در برابر این جهان هیچی نیستی.

ضعیف بودن خودم در این جهان رو پذیرفتم و با یه آرامش خاطری دارم میگم که انسان ضعیفی هستم.



🔵 + اولی یعنی یه مسیری برای خودم چیدم که حالا افتادم توش و می‌بینم از پسش برنمیام.

دومی یعنی توانمندی‌ها و عدم توانمندی‌هام رو شناختم و از همشون به عنوان فرصت استفاده می‌کنم و مسیرم رو براساس اونا می‌چینم.

ضعف انسانجهان‌بینیاعتماد به نفسخوشحالیپذیرش
فارغ‌التحصیل کارشناسی مهندسی کامپیوتر شریف - اهل بوشهر - دوست‌دار یادگیری و یاددهی - دوست‌دار حل مسئله و برنامه‌نویسی :)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید