ویرگول
ورودثبت نام
Sadra SG
Sadra SG
خواندن ۲ دقیقه·۱۸ روز پیش

داستان غمگین

یه عکسی از تو اینترنت.🙄
یه عکسی از تو اینترنت.🙄

امروز اومدم با یه داستان غمگین که یه جورایی تجربه زندگی خودمه.امیدوارم خوشتون بیاد.🔥

من وقتی توی دانشگاه بودم؛عاشق یه دختری شدم؛با مو های سیاه صاف و شلاقی و چشم های قهوه ای سوخته.پوستش سفید و برفی،شبیه عروسک ها.همه پسر های دانشکده بهش پیشنهاد داده بودن ولی جوابش « نه » بود.

هر چی تلاش کردم،نتونستم بهش عشقمو ابراز کنم.اونم اپلای کرد کانادا.منم که دیوونش بودم؛انقدر درس خوندم و پول خرج ویزا کردم و رفتم تو دانشگاه اون.هر روزی که نمی دیدمش برام شبیه جهنم بود؛انگار شراب نخورده مست باشی.

بلاخره خودمو جمع کردمو رفتم بهش پیشنهاد دادم؛چون اینجوری فایده ای نداشت.اونم با سختی قبول کرد. ( هنوزم نمیدوم چرا چون تو دانشکده پسر های بهتر منم بودن ) من از اون به بعد خودمو خوشبخت ترین آدم روی دنیا میدونستم ولی این عشق انگار یه طرفه بود چون اون بیشتر به درسش اهمیت می داد تا من.

دانشگاهم تموم شد و تصمیم گرفتم برگردم ایران.به اونم پیشنهاد دادم بیاد ولی قبول نکرد.منم که دلم به دلش بسته بود پیشش وایستادم.

بهش گفتم:تو چرا میمونی؟.کاش جوابشو نمی شنیدم.گفت:چون نامزدم اینجاست.همه دنیا رو سرم خراب شد.اولش گفتم شاید شوخی می کنه ولی بعد فهمیدم برعکس اون،من براش شاید از یه دوست هم کمتر باشم.چه برسه به ازدواج.

حلاصه،من برگشتم ایران و اینجا مشغول به کار شدم ولی دلم هنوز پیش اون دختره بود.گذشت تا همین چند ماه پیش.شنیدم بیش از حد مواد زده و نشسته پشت ماشین.توی ماشینم اوردوز کرده و کف بالا اورده.نامزدش که می شد شوهرشم کنارش بوده و اونم نعشه.دختره توی ماشین میمیره و پسره هم وقتی ماشین می خوره تو درخت و آتیش می گیره میمیره.

اگه من به جای اون پسره تو ماشین می بودم چی؟اگه الان من می مردم چی؟الآن می فهمم.

جمع بندی:چطور بود؟خوشتون اومد؟نظرتونو توی بخش « نظرات » برام بنویسید.میدونی که همه رو می خونم.😉

داستان غمگینداستان عاشقانه
آدمی کنجکاو،خیال پرداز و عاشق نوشتن.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید