چند وقتی است که دنبال هدف و رسالت خود در زندگی میگردم. اینکه چه چیزی به زندگی من، معنا داده و می تواند علاوه بر حال خودم ، حال دیگران را هم بهبود ببخشد. شاید خیلی دقیق به اطرافم، نگاه نمی کردم اما بعد از بازدید از بخش روان یکی از بیمارستان های اصفهان، فکر کنم پاسخ بسیاری از پرسش های خود را یافتم. نگرش کلی که داشتم تا حد بسیاری با آنچه در واقعیت دیده میشد، متفاوت بود. حضور در مکان به نظام دادن و سازمان دهی دیدگاه ام نسبت به موضوعات، خیلی کمک کرد.
اخیرا یک سوال تکراری را از اساتیدمان می پرسم. چرا روانشناسی؟ و چرا انتخاب فلان رویکرد به عنوان مسیر درمانگری؟ پاسخ ها بس مایه ی شگفتی نخواهند بود: بر حسب تمایل و علاقه و انتخاب هایی که به مرور زمان توسط برخورد های آتی شما با موضوعات شکل میگیرند. تحلیل همچنین پاسخی، ساده نیست. یعنی انتخاب های کنونی ما در شکل گیری آینده مسیر ما، چنان تاثیر گذارند؛ که با انتخابی متفاوت ممکن است هزاران کیلومتر دورتر، در مسیری دیگر به سر ببریم. خانواده هایمان محل و نقطه شروع ما هستند. نقاط شروع متفاوت به نقاط پایان متفاوتی هم منتج میشود. به نظر می آید که همه چیز از خانواده شکل میگیرد. خانواده هسته مشکلات و آسیب هایی میتواند باشد که فرد ممکن است در آینده در معرضشان قرار بگیرد. احتمال به وجود آمدن نابهنجاری هایی به خاطر برخورد های آینده وجود خواهد داشت، اما خوشبختانه نوع نگاه فرد و همچنین منطقی تر فکر کردن در سنین بزرگسالی تا حد زیادی به تطابق فرد با محیط کمک خواهد کرد. کودکان آسیب دیده، بزرگ شده ی خانواده های ویرانه ای هستند که اهمیت بقا برای آنها بیشتر از بازسازی و بازنگری خود بوده است. شروع بازدید از بخش خانم ها بود که در ادامه با بخش کارورزی و بخش آقایان ادامه یافت. بخش کارورزی پر از نقاشی های رنگانگی بود که عزیزان بخش، با به تصویرگری احساسات خود و حال کنونی شان، آثار قابل توجهی را بر جا گذاشته بودند. نکته قابل توجه در نقاشی ها، وجود "چشم" در اکثر آنها بود. توجه به نگاه های دیگران و حس سنگینی نگاه های اطرافیان میتواند گویای چرایی تاکید به چشم در اثرهایشان بوده باشد. نگاه های قضاوت گرا که به درک فرد مقابل کمکی نمی کنند از عواملی بودند که بسیاری از بیماران روان از آن رنج می بردند. اکثر افراد در بخش های گوناگون به خاطر افسردگی، اختلال دو قطبی، انواع اختلال شخصیت، اسکیزوفرنی و اعتیاد بستری شده بودند. مخصوصا اعتیاد که به وضوح در بخش آقایان نسبت به بخش خانم ها دیده میشد. اعتیاد به انواع مواد مخدر صنعتی الان در دوره ترک شان تبدیل به اعتیاد به سیگار شده بود؛ و هر یک از از افراد اجازه استعمال ۴ عدد سیگار در روز را داشتند. در مقایسه دو بخش مردان و زنان، باید گفت که بخش زنان بسیار تمیز تر از بخش مردان بود. بوی سیگار دربرگیرنده بخش مردان، شاهدی برای استعمال مقادیر بیشتری از دخانیات توسط آقایان بود. در اکثر موارد، عامل جهت دهنده برای روی آوردن به اعتیاد، آسیب هایی به روان فرد یا ابتلا به یکی از انواع اختلال روان بود. یعنی فرد پس از دچار شدن به هر یک از انواع نابهنجاری های روانی به سمت مصرف مواد مخدر به عنوان عامل تسکین دهنده روی می آورد. یکی از مواردی که به طور مکرر از سوی افراد بستری شده شنیده میشد، گله و شکایت هایی بود که از عدم برگزاری و وجود فعالیت هایی که زمان افراد بستری شده را به طور بهینه پر کند، حکایت میکرد. در نگاه اول اکثر افراد بستری شده با افراد عادی دچار تفاوت های بسیاری نبودند، تا اینکه پس از مصاحبه، از طریق صحبت هایشان، به "عدم وجود بینش فردی" نسبت به اعمال و رفتار های شان پی میبردید. نداشتن بینش از اعمال و رفتار خود یعنی فرد متوجه علائم نابهنجار در رفتارهایش نیست. بینش افراد بیمار در ۶ سطح ارزیابی میشود و به صورت یک طیف است، که منجر به عدم وجود تعریف صفر و یک ای از بینش میشود(عدم بینش یا دارای بینش). اکثر مسئولان اصلی از روانپزشکان بودند اما تعداد محدودی روانشناس هم بین آنها دیده میشد. با توجه به اشاره هایی که از سوی روانشناسان مرتبط ارائه شد، بیشترین رویکرد کاربردی مورد استفاده روانشناسان دراین حوزه CBT است که برای مطلع کردن فرد از خطا های شناختی اش و کمک به شناخت فرد نسبت به اطرافش به کار می رود. این بیمارستان دارای بخش الکتروشوک و موسیقی درمانی هم بود که عدم برخورداری از زمان کافی مارا بی بهره از بازدیدشان گذاشت.
موضوع غم انگیز پس از برخورد با افرادی که از نظر روان آسیب دیده اند، این است که شما در بهترین حالت ممکن هم، هیچ کاری به جز همدلی از دستتان بر نمیاد. اگرچه همدلی هم کار ساده ای نیست، اما وقتی میبینید که چه شمع های زیبایی جلوی چشم هایتان در حال آب شدن هستند و از شما کاری ساخته نیست، کمی حالتان گرفته میشود. احساس میکنید با روی خشن زندگی رو به رو شده اید.
تصویر نادرست مردم از بیماری های روان، موجب شده است که خیلی از افراد از بیماری خود اطلاع نداشته باشند درحالیکه این اختلالات در زندگی افراد بیشتر در قالب طیف وسیعی نظیر اضطراب، افسردگی، استرس و درد های جسمی نمایان میشود. در دهه های اخیر رشد قابل توجه آمار افراد دارای مشکلات روان حکایت از این دارد که خدمات ارائه شده به این عزیزان خیلی کمتر از استاندارد های مدنظر است. با توجه به سیاست های کلی وزارت بهداشت هنوز هم تغییری مشهود در جامعه سلامت کشور مشاهده نمیشود. بهداشت روان دانش آموزان و مبارزه همه جانبه با موارد مخدر از موارد مهمی هستند که باید جدی گرفته شوند. در صورت آسیب دیدگی نسل آینده یک کشور و در نتیجه نیروی کار جوان یک جامعه، زیر ساخت های یک جامعه در باتلاقی عمیق شروع به غرق شدن خواهد کرد. گستره ی عوامل تاثیر گذار بر سلامت روان نشان میدهد که نهاد بهداشت به تنهایی از تحمل بار وزنه ی بهداشت روان و جسم مردم عاجز و به همکاری نزدیک و مشترک سایر نهاد ها برای اجرای سیاست های مدنظر نیازمند است. آمار تکان دهنده این است که با وجود 10 میلیون بیمار روانی در کشور تنها 10 هزار تخت وجود دارد. با نگاهی به آمار های مرتبط با استان مرکزی، متوجه وخیمی وضعیت در چند سال اخیر خواهید شد:
-بیشتر موارد اقدام به خودکشی، مربوط به زنان متاهل تاره ازدواج کرده است. زنان متاهلی که بین یک تا پنج سال از زمان ازدواج شان میگذرد.(دقیقا برعکس شاخص های جهانی که افراد مجرد اقدام به خودکشی میکنند.)
-اکثر افرادی که اقدام به خودکشی میکنند، سابقه افسردگی دارند ولی به خاطر درمان نشدن و افسردگی شدید، نسبت به خود و اطرافیان ناامید شده و دست به خودکشی میزنند.
-در خودکشی های موفق آمار مردان بیشتر از زنان است.