مرا در اغوش بکش ،اینه ام شو،برایم از خودم بگو،
بزار تو مرا تصویر دیدنت را ببینم ،
بگزار همیشه نزدیکم بمانی ،خیلی نزدیک تر ، عریان...
یک بدن شویم ،
بگذار عبادت من ،لمس مور مور بدنت باشد ، عطره روی نبض گردنت ،افیون من باشد ،
نابودم کن و از نو بساز ،اینبار نه من ،بلکه خودت را به جای من معرفی کن ،بگذار من فقط در درونت به زیستن ادامه دهم ...
بگذار بوسه، حسرتش را برایم نامه کند ...
نیاز، به من حسادت کند ...
عشق با دیدنه من ،خودش را زیر سوال ببرد...
ما ،را حذف خواهم کرد،
مایی ووجود ندارد، من توام ،تو منی ، تمام ...
بوسه هایت ، قشنگ ترین لمس یک اتش است که پوستم را میسوزاند .
چگونه حرف هایم را از کوچه پس کوچه های مغزم ،به بیرون پرت کنم و بگویم که سوختن با لب هایت چه مقدار من را به اتش معتاد کرده است .
من یک اعتیاد را با خود به دوش میکشم .
و کابوس ترک این اعتیاد ، هر روز ترسم را بیشتر میکند .
پوستم به لب هایت ، و وجودم به عطر نفس هایت وابسته شده .
اتش بزن ،که زیبا تربن جهنم زندگی من را تو به تصویر کشیده ای...
اتش بزن که وجودم ، هرروز نیاز به سوختن دارد .