Saeedkhodayari·۱ سال پیششام آخراعتماد کرده بود و این اعتماد، با یک علمی عجیب و از قبل کنترل شده، او را به کام مرگ کشید. عجب مرگ دلانگیزی. واقعا مرگ چه مرحلهای از این عا…
Saeedkhodayari·۱ سال پیشخیس شدن پسسرش از خون داغدود سیگارش را به بیرون فوت کرد؛ تف کرد و شیشه را بالا کشید تا صدای زمخت موتوری که از سمت چپ چهارراه میآمد را حذف کند. چهار ثانیه به سبز ش…
Saeedkhodayari·۱ سال پیشاوضاع هر لحظه میتونه عوض شهاوضاع هر لحظه میتونه عوض شه.با آن کفشهای دوزاری ازبس خیابانها را بالا پایین کرده بود، خونآبه تاول باعث شده بود جورابش خیس و گرم شود.…
Saeedkhodayari·۱ سال پیشبازی هنوز ادامه داردلابهلای این همه مه، خاطراتم را به یاد میآورم. خدای من چقدر ابری است. زمانی که همه در پی اکتشافات روزمره گیر کرده بودند، دوست داشتنم را…
Saeedkhodayari·۱ سال پیشکجا بهتر از نبضآثار تلخی را میتوانستم روی پوستش ببینم. این زندگی بود که همهچی را برایش سخت کرده بود یا مغزش سختی را ملکه کرده بود. باور داشت که زورش به…
Saeedkhodayari·۱ سال پیشدوشنبه ها کوتاه بودن عمر یک سیگار را زمانی درک کرد که با خود قرار گذاشت هفته ای یک نخ سیگار بکشد. ساعت ۱۲ ظهر هر دوشنبه می توانست یک نخ سیگار بکشد و…
Saeedkhodayari·۱ سال پیشمسافرتو هرج و مرج ایستگاه، هیچکس نمی توانست مسافران را از همراهان جدا کند. پیرمرد مسئول تا نیمه از در قطار آویزان شد و فریاد زد:« همه سوار شید.…
Saeedkhodayari·۱ سال پیششباهتسگی که کوتاه ترین بود، از همه بیشتر پارس می کرد و در تلاش بود که خودش را به بقیه سگ ها و صاحبشان، نشان دهد. سگ ها پارس می کردند و او هم پا…
Saeedkhodayari·۱ سال پیشروستا ۲بوی نم رفته رفته برایش عادی شده بود اما از یک طرف، ترس و از یک طرف کنجکاوی، اجازه نمی داد فکر کند. سیگارش را درآورد و روی لبش گذاشت که مرد…
Saeedkhodayari·۱ سال پیشمعرفی کتابفرسوده شدن در عشق و سر دوراهی قرار گرفتن از خواستن ها و نخواستن ها، انسان منزوی را گرفتار تر می کند و راهی جز خودزنی نمی گذارد. البته که خو…