سکوت من سرشار از ناگفته هاییست که رازهای پیدا و پنهانی را حامل است...
شب ها را به حرمت حریم امنت سکوت می کنم
کرم شب تابی همراهی ام می کند
سوسوی چراغش گاه نوک انگشتانم را و گاه گوشه ی لبم را می بوسد
بوسه ای تلخ که همسوی تلخی این لحظه هایم پیش می رود
کاش خلسه ای باشد و آگاهی نبودنت را از من برباید
کاش خنیاگر زمان بر طبل نبودت نکوبد
کاش کرم شبتاب را راهی ابدیت کنم
و آنگاه تو باشی و بتابی بر سر و رویم
و بوسه های تو جای بوسه های آن شبتاب را بگیرد ماه من
پس تا طلوع ماه همچنان آسمان بی کران را می نگرم
و همچنان که سالها دوستت دارم هایم را در تار و پود درونم تنیده بودم
اکنون به زبان می آورم و دوباره جوانه می زند عشق
ماه من
ترس راهزنی است که بر راه بین من و تو نشسته است
جیب هایت را خالی کن
ولی دلت را هرگز
هر چه در دل داری را نگهبان باش
که سر ترس را برایت خواهم برید
اکنون وقت آن است که دوباره برایت بنویسم
برای آیدایم بنویسم
و سهم خودم از این دنیا را بردارم
تو را بردارم
و مثل پسر بچه ای که ترس از دست دادن شکلات هایش را دارد تو را با هیچ کس قسمت نکنم
۹۸.۱۱.۱۱
(سعید وهابی)