ویرگول
ورودثبت نام
ساحل مرتضوی
ساحل مرتضوی
خواندن ۳ دقیقه·۷ ماه پیش

103.جمهوری، کتاب هشتم، قسمت دوم

چگونگی تبدیل آریستوکراسی به تیموکراسی یا چطور شایسته‌سالاری جای خود را به جاه‌طلبی می‌دهد؟
چگونگی تبدیل آریستوکراسی به تیموکراسی یا چطور شایسته‌سالاری جای خود را به جاه‌طلبی می‌دهد؟


بدون مقدمه و در ادامه پست قبل:

شروع راه: بررسی حکومت جاه‌طلبانه (به نظر من این همان حکومت سلطنتی است که شاه جاه‌طلب است ولی سقراط نامش را اینگونه در این رساله بیان می‌کند)

  • سوال اساسی: چه چیزی باعث می‌شود که آریستوکراسی به تیموکراسی برسد؟
  • جواب: دگرگونی در دولت ناشی از دگرگونی در افراد زمامدار است. جایی که دوگانگی بین زمامداران ایجاد شود دولت دگرگون می‌شود.


  • سوال: این نفاق از کجا می‌آید؟
  • پاسخ: دسته اولِ زمامداران با تربیتی که شرحش رفت پروریده می‌شوند ولی نسل بعدی چه؟ اگر فرزندانِ نسل زرین جنس مس یا آهن داشته باشند چه می‌شوند؟ به راحتی تغییر طبقه می‌دهند؟ حضور آنان که نباید، در جایگاه زمامدار باعث نفاق می‌شود.
توضیح بدهم که این بیانِ من از حرفهای سقراط است و نه عین حرفهای او.

اگر یادتان باشد اصل اساسی جامعه آرمانی این بود که هر کس به کار خودش مشغول باشد و نه چیز دیگر. خب! اگر آنکه نباید زمامدار شود از خشت اول بنای ما کج است دیگر تا ثریا رفتنش را نیازی به دیدن نیست!

تعبیر سقراط را از این کجی دیوار دوست داشتم. او می‌گوید در این بی‌نظمیِ ایجاد شده هر کس با توجه به جنس خود در جامعه رفتار می‌کند. آنکه سرشتش آهن و برنج است به دنبال زر و سیم و ملک می‌رود و آنکه سرشتش زر و سیم است به سمت قابلیتهای انسانی و این‌گونه دوگانگی نمایان می‌شود.

بیخود و بی‌جهت به یاد مسئولین موزه در سریال داوینچیز افتادم. بیخودی واقعا!

این حکومتِ به وجود آمده چیزی است میانِ آریستوکراسی و اُلیگارشی. در همان زمان که معتقد است طبقه کارگر باید زندگی زمامداران را تامین کنند (زیرا آنان کارهای مهم‌تر دارند) زمامدار راستینی هم در چنته ندارد تا او بتواند جامعه را مانند شیوه آریستوکراسی مدیریت کند؛ پس حالتی دوگانه ایجاد می‌شود. بیخود و بی‌جهت این حالت هم برایم آشناست!


حال بیاییم بگوییم فردی که شبیه این حکومت است چه احوالی دارد.

  • مغرور است.
  • به مسائل معنوی دلبستگی دارد ولی خودش در این مباحث ناتوان است.
  • با بردگان سخت‌گیر، با مردمِ آزاد مهربان و مطیعِ زمامدار است.
  • آرزوی رسیدن به مقام دارد ولی دوست دارد این شایستگی خود را در مبارزه نشان دهد و نه در متقاعدسازی.
  • در جوانی به پول بی‌اعتناست ولی در پیری حریص می‌شود.

حال به اصل هدفمان بپردازیم: چگونه یک فرد تیموکرات به وجود می‌آید؟

پدر او مردی خردمند و درستکار است و چون در کشوری آشفته زندگی می‌‌کند از کارهای سیاسی و اجتماعی دوری گزیده است و انزوا را بهتر از غوطه‌وری در فساد دانسته است.

مادر او مدام از این وضع گله می‌کند!

شرایط این‌طور است که آنکه به شغل خود و به راستی و درستی وفادار است ساده و ابله به چشم می‌آید و دسیسه‌گر و خودنما به مقام می‌رسد. (چقدر امروز من بیخود و بی‌جهتی شدم!).

در این حال پدر در تلاش است عضو خردمند روح فرزندش را به جنبش درآورد ولی جامعه می‌کوشند که خشم او را رهبرش کنند. این پسر (یا دختر) طبیعتش نیکوست ولی بر اثر حضور در محیطی نامناسب فاسد می‌شود بنابراین نتیجه راهی میانه می‌شود نه به نیکویی پدر (آریستوکراسی) و نه به بدی جامعه (اُلیگارشی) و گفتیم که تیموکراسی میان این دو است.

این فرزند، مغرور و جاه‌طلب می‌شود!

پست بعدی: چگونه از تیموکراسی به اُلیگارشی می‌رسیم یا چگونه جاه‌طلبان به قدرتمندانی بد تبدیل می‌شوند؟

چالش تاریخ و ادبیات جهانتاریخ و ادبیات جهانفلسفهسیاستدولت
هر چیزی که شوق نوشتن رو در من ایجاد کنه میاد اینجا بلکه برای یک نفر دیگه هم جذاب باشه.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید