ساحل مرتضوی
ساحل مرتضوی
خواندن ۳ دقیقه·۹ ماه پیش

104. جمهوری، کتاب هشتم، قسمت سوم

چگونه از تیموکراسی به اُلیگارشی می‌رسیم یا چگونه جاه‌طلبان به قدرتمندانی بد تبدیل می‌شوند؟
چگونه از تیموکراسی به اُلیگارشی می‌رسیم یا چگونه جاه‌طلبان به قدرتمندانی بد تبدیل می‌شوند؟


بدون مقدمه در ادامه پست قبل:

بررسی حکومت اُلیگارشی: این حکومت بر ثروت استوار است. من ترجیح می‌دهم بگویم بر مبنای مال استوار است چون خرد و دانش از نظر من ثروت است ولی این حکومت مشخصاً بر مال تکیه دارد.

در پست قبل به اختصار نوشتم که چگونه جامعه از بهترین نوع حکومت که شایسته‌سالاری است به حکومتی جاه‌طلبانه تغییر شکل می‌دهد امروز می‌خواهم با توجه به نگاه سقراط بنویسم که این جامعه‌ی جاه‌طلب چگونه به حکومتی اشرافی تبدیل می‌شود که جمعی از افراد ثروتمند (و شاید قدرتمند) در عینی که لایق زمامداری نیستند زمامدار می‌شوند.

هنوز شروع نکرده‌ام که بیخود و بی‌جهت‌ها دارند از راه می‌رسند!😶


اُلیگارشی از دل تیموکراسی به وجود می‌آید به این شکل که:

  • جاه‌طلبانِ تیموکراسی (که زمامدار هستند) در حال انباشتن زر و سیم‌اند.
  • این انباشتن به رقابت تبدیل شده است.
  • ارزش مال چنان بالا می‌رود که فضیلت‌های دیگر بی‌ارزش جلوه می‌کنند.
  • جاه‌طلبان در این شرایط به حریصانِ پول‌پرست تبدیل شده‌اند.

خب! ایراد این موارد چیست؟

ایراد اول: چون مال ارزشمند است آنکه مال دارد زمامدار است نه آنکه قدرت و توان اداره کشور را دارد و مشخص است که نبود توانایی یعنی بد اداره شدن کشور.

ایراد دوم: جامعه در این حالت یک جامعه‌ی واحد نیست بلکه دو دسته است. دسته‌ی توانگران و دسته‌ی تنگدستان که هر دو دسته به هم حس دشمنی دارند! (بیخود و بی‌جهت باز هم به نظرم این موارد آشناست!)

ایراد سوم: این حکومت به دو دلیل توان مقابله با دشمن خارجی را ندارد اول آنکه مایل به هزینه نیست چون مال‌دوست است و دوم آنکه اگر تنگدستان را مسلح کند تا به جنگ دشمن بروند خودْ بیشتر از آنان هراسان می‌شود (امکان حمله به خودشان را زیاد می‌بیند، بیخود و بی‌جهت)

ایراد چهارمی که سقراط بیان می‌کند برای من کمی گنگ است: در این جامعه هر کس حق دارد همه‌ی اموالش را بفروشد و کس دیگری می‌تواند همه‌ی اموال او را بخرد و در نتیجه ممکن است کسی بی‌چیز شود در نتیجه فقیر و تنگدست شود.

بعد از بیان ایرادها به اصل هدفمان بپردازیم: چگونه یک فرد تیموکرات به فرد اُلیگارشی تبدیل می‌شود؟

در ابتدا فرزندِ فرد تیموکرات درست جا پای پدرش (یا مادرش) می‌گذارد ولی بعد از مدتی می‌بیند با وجود اینکه پدر یا مادرش خود را وقف دولت کرده است با تهمت و افترا به دادگاه کشیده می‌شود و داستانها دارد و در نهایت از هم می‌پاشد (مرگ، تبعید یا محرومیت).

آن فرزند تصمیم به مال‌اندوزی می‌کند.

چرا؟ نظر سقراط این است که هدف آن پدر یا مادر حکومت بود و فرزند با دیدن آن فرجام، هدفش را تغییر می‌دهد. تخت پادشاهی او دیگر حکومت نیست بلکه پولداری! است و مسیرش را تغییر می‌دهد.

فرد اُلیگارشی فردی سودجو و خسیس است!

بیش از این توصیف این فرد و این جامعه لازم نیست تا به حال از شایسته‌سالاری رسیدیم به حکومت جاه‌طلبانه و بعد حکومت اشرافی در قدم بعدی دموکراسی از دل الیگارشی برمی‌خیزد.

پست بعدی: چگونه از اُلیگارشی به دموکراسی می‌رسیم یا چگونه حکومت از قدرتمندانی بد به مردم منتقل می‌شود؟

حکومتسیاستفلسفهچالش تاریخ و ادبیات جهانتاریخ و ادبیات جهان
هر چیزی که شوق نوشتن رو در من ایجاد کنه میاد اینجا بلکه برای یک نفر دیگه هم جذاب باشه.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید