از بعد از پست 52، در کلنجار و بحث با افلاطون بودم تا امروز! و حالا قصد دارم به مسیر اصلی بازگردم و گردش در تاریخ ادبیات جهان را ادامه دهم.
بعد از افلاطون باید به سراغ ارسطو (ارستو) بروم ولی به چند جهت از ارسطو عبور میکنم.
اول: ارسطو به شدت آزارم میدهد!
دوم: باید در علمخوانی مفصل به او بپردازم پس همان یکباری که مجبورم برایم بس است!
سوم: آثار باقی مانده از ارسطو آن آثار زیبا و جذابی که به دست خودش برای ارائه به عموم نوشته شده است؛نیست، برخلاف افلاطون. بلکه گویا یا یادداشتهایش برای تدریس بوده است یا جزوههایی که شاگردان از حرف استاد مینگارند!
چهارم: همین آثار به جا مانده هم زیاد است و بعد از مسیری طولانی با افلاطون فعلا قصد مسافرتی طولانی به یونان را ندارم.
پس از زندگی ارسطو پرشی دارم به مرگش. او در سال 322 قبل از میلاد از دنیا رفت و دوره عظمت یونان نیز با او به پایان رسید.
انتهای این متنِ کوتاه عکسی از ارسطو ببینید که دوستش دارم، گمانم اگر ارسطو همعصر ما بود واقعاً به همین شکل و تیپ دیده میشد!