سدهی چهارم قبل از میلاد رو میشه با افلاطون و ارسطو بررسی کرد. نگاهم در مجموعه آثار افلاطون رو در بیش از 50پست نوشتم که پست شماره 53 شروع آنان است و از ارسطو کوتاه در پست 114 گفتهام.
اما چرا افلاطون و ارسطو در علم مهم هستن؟
همونطور که گفتم علم در دوران باستان با خیلی چیزها مخلوط بود. در یونان باستان کمکم داشت این اختلاط کم میشد و مردمانِ متفکر به دنبال کشف و درک و فهم بودند. فلسفهی طبیعی که امروز اسمش شده فیزیک در همین دوران بود که ظهور پررنگی داشت و همونطور که از اسمش پیداست هنوز فیزیک جزئی از فلسفه بود (که به نظر من اگه فلسفه به معنی اندیشهورزی باشه هنوز فیزیک، فلسفه هم هست).
با این حرفها میشه فهمید که مدارس فلسفی که افلاطون و ارسطو داشتن در تاریخ علم به ویژه فیزیک خیلی مهم بودن.
یادآوری کنم که تا قرنها حکمت شامل همهی علوم میشد و حکیم کسی بود که به همهی علوم زمان خودش مسلط بود از طب و سیاست بگیر تا به قول خودشون تدبیر منزل! مثل ابنسینای خودمون.
صحبت زیادی در این مورد ندارم چون اصل تاریخ علمی که مد نظر منه فعلاً شروع نشده فقط بگم من هنوز با ارسطوی علمی دوست نشدم ولی گویا ارسطو در ادبیات (اونطور که دوست ادیبم میگه) خیلی خاص و خوبه و گویا ایشون در فلسفه هم (اونطور که دکتر قوان عاشقشه) مهم و موثره.
شاید بعد از علمخوانی در مورد ارسطو نظر دیگهای داشته باشم ولی فعلاً باهاش دوست نیستم و با بخشی از کتاب آقای مسعود خیام موافقم که نقدی به ارسطو داره با عنوان : شببخیر آقای ارسطو.