کوپرنیک در فصلهای قبل از بزرگ بودن زمین در مقایسه یا جهان حرف زد
از نزدیک و دور شدن سیارهها به زمین صحبت کرد
و حالا به طور صریح میگه با توجه به مشاهدات و همین حرفها مرکز جهان منطبق بر مرکز زمین نیست. این چیزیه که داریم میبینیم.
حالا کوپرنیک میخواد فرضش رو اعلام کنه، میگه به نظر من اگه زمین رو متحرک در نظر بگیریم همهی مشاهداتمون راحتتر توجیه میشن
مثلا ما به راحتی میتونیم با ثابت بودن خورشید و گردش زمین به دور اون سال رو دقیق کنیم
و همینطور حرکت برگشتی سیارهها رو (که توی پست 67 ازشون گفتم) با حرکت زمین توجیه کنیم. یعنی سیارات نیستن که حرکت عجیبی دارن بلکه چون زمین داره حرکت میکنه ما حرکت دایرهای سیارههای دیگه رو این شکلی میبینیم.
در نهایت هم میگه وقتی خورشید در مرکز باشه جهان منظم رو میتونیم ببینیم.
فصل دهم: ترتیب کرههای آسمانی
کوپرنیک دوباره مجبوره برگرده به نظر رایج و اول توصیفش کنه تا بعد بتونه نقدش کنه:
باور رایج میگه که اجرامی که به زمین نزدیکترن چون روی دایرهی کوچکتری به دور زمین میچرخن پس سرعت بیشتری دارن. مثلا ماه در حدود 30 روز دور زمین میچرخه و زحل که دورترینه در حدود سی سال!
ولی این استدلال در مورد زهره و عطارد به مشکل برمیخوره حتی در جایگاه اونها به نسبت خورشید اختلافه بعضی اونها رو بعد از خورشید و بعضی اونها رو قبل از خورشید در نظر گرفتن
استدلال گروه اول: اونایی که میگن زهره و عطارد بعد از خورشید هستن (یعنی اول مدار خورشید وجود داره که به دور زمین میچرخه بعد مدار زهره و عطارد)
اونا معتقدن که اگه خورشید پشت این سیارات باشه ما همیشه روی تاریک اونها رو باید میدیدم یا حداقل مثل ماه هلالی ببینیمشون ولی اینطور نیست
و تازه اگه زهره و عطارد جلوی خورشید بودن باید وقتی از جلوی این نور رد میشدن ما متوجه سایهاشون میشدیم ولی چون این هم وجود نداره پس خورشید جلوتره!
استدلال گروه دوم: اونایی که میگن زهره و عطارد قبل از خورشید هستن (یعنی اول مدار زهره و عطارد وجود داره که به دور زمین میچرخه بعد مدارخورشید)
اونا میگن اولاً که فاصلهی بین ماه و خورشید خیییییلی زیاده و نظم طبیعت ایجاب میکنه این فضا خالی نباشه
بعدش هم زهره و عطارد خودشون نور دارن و مثل ماه نیستن که نشه دیدشون حالا یا نور خورشید رو نگه میدارن یا از خودشون نور دارن!
بعدترش هم اینا انقدر کوچیکن که وقتی از جلوی خورشید رد میشن دیده نمیشن. حالا میگذریم از اینکه طبیعت جوریه که ما عبور اینا از جلوی خورشید رو نمیبینیم.
استدلالهاشون برای من خیلی عجیبه! درسته که فکر کردن و ایده دادن باحاله. ولی چیزی وجود داره به اسم فرضیه و چیز دیگهای هست به اسم مشاهده و تطبیق و بررسی و این حرفها... اینها همین که یه چیزی با منطقشون بخونه اونو ثابت شده میدونن... اینا میراث شماستها آقای ارسطو!😏
بعد از این حرفها کوپرنیک میگه هر دو دسته چرت میگن😂
فاصلهی بین زمین و ماه هم زیاده ولی ایرادی نداره، شما فقط گیر دادین به فضای خالی بین خورشید و ماه!
با این حرفها چطور مدل بطلمیوسی توجیه میشه که زهره و عطارد با بقیه سیارهها حرکت متفاوتی دارن (توضیحش رو واگذار میکنم به علاقمندان که خودشون بخونن)
کوپرنیک از شخصی به نام کاپلا اسم میبره و میگه او در نوشتن دایرةالمعارفش گفته زهره و عطارد جوری میچرخن که انگار مرکز چرخششون خورشیده و در جواب اینکه چرا فاصلهی بین این دو سیاره تا خورشید از یه حدی بیشتر نمیشه اینه که دایرهی حرکت اونها انگار زمین رو دور نمیزنه.
بذارید این مورد رو بیشتر باز کنم.
عکس بالا رو ببینید. این مدل زمینمرکزیه. کرهی زمین در مرکزه بعد ماهه. قبل از رسیدن به خورشید دو تا سیارهی دیگه داریم: زهره و عطارد.
ببینید اگه طبق این مدل زهره و عطارد دور زمین بچرخن باید زمانی باشه که زمین بین اونها و خورشید قرار بگیره. درسته؟ و در این زمانها خورشید و این سیارات فاصلهی دورتری از هم دارن... ولی هیچوقت این اتفاق نمیافته!
کوپرنیک داره به این اشاره میکنه و میگه عجیب نیست که اینا همیشه نزدیک خورشیدن!
برگردیم به حرف کوپرنیک:
در ادامه میگه خب! اگه فرض کنیم که زهره و عطارد در مداری به گرد خورشید می چرخن،که با مشاهده هم سازگارتره،چی جلوی ما رو میگیره که بگیم مریخ و مشتری و زحل هم به دور خورشید میچرخن! که این هم با مشاهدات سازگاره
من همهی کرههای اضافی و گیجکنندهی مدل قبلی (مدل بطلمیوسی) رو برمیدارم و شکل جدیدی ارائه میدم که در اون خورشید در مرکز و ثابته و بقیه به دور او میچرخن
باید چیزهای زائد رو حذف کرد!
با این مدل حرکتی که به ستارگان و خورشید نسبت میدادیم ناشی از حرکت زمینه!
میخوام توجه کنید که کوپرنیک هنوز مثل جهان ارسطویی یا بطلمیوسی به کرههای آسمانی اعتقاد دارهها! به نظرش هنوز هم هر سیاره درون یه کره قراره داره مثل شکل زیر. فقط خورشید مرکزه و همه به دور اون می چرخن.
این کرههای تو در تو جهانبینیِ مورد قبولی بوده تاااااا برسیم به تیکو براهه و بعد گالیله.
آخر این فصل کوپرنیک دونه دونهی سیارهها رو با سالهاشون و جایگاه جدیدشون معرفی میکنه: از دورترین ستارگان ثابت،زحل، مشتری، مریخ، زمین (ماه همراه زمینه)، زهره، عطارد و خورشید. در مورد خورشید چیز جالبی میگه که دوست دارم عین اون مطلب و ادامهی زیباشو اینجا بنویسم:
« آرمیده در میان همهچیز خورشید است . زیرا در این زیباترین معبد، کیست که این چراغ را در نقطهی دیگر یا بهتری قرار دهد که از آن نقطه بتوان همه چیز را همزمان روشنی بخشید؟ زیا نابجا نیست که خورشید را کسانی فانوس عالم میخوانند، کسانی مغز آن و کسانی دیگر فرمانروای آن. هرمسِ سه بار بزرگ، آن را ایزدی قابل رویت مینامد و الکترای سوفوکل آن را همهبین میخواند. بنابراین در واقع گویی بر تخت سلطنتی نشسته است. خورشید بر خانوادهی سیاراتی که به دور آن میچرخند، حکومت میکند. علاوه بر این زمین از حضور ماه بیبهره نیست، همانطور که ارسطو میگوید ماه نزدیکترین خویشاوندی را با زمین دارد. در این حال زمین با خورشید آمیزش میکند و برای زایمان سالانهاش بارور میشود.»
در آخر این فصل کوپرنیک مدل خودش رو اونقدر ساده میدونه که هر دانشآموزی کمدقتی هم درکش میکنه و این نشوندهندهی نظم حیرتانگیز جهانه. و میگه « این عظمت است و بدون هیچ تردیدی آفریدهی الهیِ عالیترین آفریننده».
کتاب اول با کمی توضیحات تموم میشه و کتاب دوم خیلی محاسباتی و نجومی میشه و من دوستش نداشتم. بهتره بگم برام جالب نبود ولی در پست بعد از حسم در مورد این خوانش مینویسم.