همچنان در حال بررسی رساله گرگیاس هستم و این پست ادامه پستهای قبل است...
در قسمت قبل گفتم که کالیکلس اعتراضی را بیان میکند لب کلام او این است که:
قوانین با توجه به توده مردم وضع میشود تا مانع استفاده توانمندان از موهبتها و نعمتها شود.
قوانین اجتماعی که انسان وضع میکند در بسیاری موارد با قوانین طبیعی که در جهان وجود دارد در تعارض است.
اگر بخواهم راستش را بگویم حرفهای کالیکلس بسیار مرا به فکر فرو برد. من تصور میکردم قوانین را متناسب و برای اجرای طبقه متوسط جامعه مینویسند چون همیشه دو سر محور یعنی طبقه مرفه و طبقه فقیر یا آنقدر توانایی! و دارایی دارند که قانون را مطیع! خود کنند یا چیزی برای از دست دادن ندارند که از ترس آن بیقانونی را نپذیرند(میدانم این نگاه جای صحبت زیادی میخواهد ولی در این پست جای توضیح این مطلب نیست). با این توصیف، ابتدا نگاه کالیکلس را خیلی دور از نظر خودم دیدم ولی بیشتر که دقت کردم متوجه شدم کالیکلس هم تا حدی با من موافق است یعنی قانون ممکن است برای توانمندان مانع اساسی ایجاد نکند ولی دست و پایشان را تا حدی میبندد و آنان را به زحمت میاندازد!
میخواهم مثال دوری بزنم! کارت ملی آمد که ما بتوانیم با یک کارت اغلب کارهایمان را پیش ببریم و شناسنامه و کپی این مدرک و آن مدرک لازم نباشد ولی در عمل چه شد مدرکی به مدارکمان اضافه شد! تا مدتها هر جا کاری داشتیم شناسنامه و کارت ملی لازم بود و گاهی کپی هر دو! فکر میکنم مشخص است منظورم چیست.
برگردیم به سقراط و کالیکلس.
سقراط بعد از شنیدن صحبتهای کالیکلس ابتدا صراحت و صداقت او را ستایش میکند و سپس آماده بحث میشود.
بحثهای این مطلب از نگاه من تکراری است دوباره فرق لذت و خوبی، دوباره اهمیت دانش و چیزهایی شبیه این که سقراط در رسالههای دیگر هم بیان کرده بود و اینجا برای بیان اهمیت قانون، آن مواد اولیه را دوباره استفاده میکند. من نیازی به توصیف این قسمت نمیبینم چون سقراط قصد دارد تعاریفی که خودش درست میداند را به کالیکلس بخوراند! مثلاً سقراط نیکبخت را توانا و عادل میداند و کالیکلس نیکبخت را فرمانروا میداند.
در اینجا من توجهم به موضوع بحث این دو نفر نبوده است بلکه به پایههای حرف سقراط فکر میکردم، از نگاه من هم عادل بهتر از فرمانرواست ولی سقراط مدعی است حرفش درست و عالمگیر است(این ادعا در خفاست البته)، ولی مبنای آن چیست؟ سیهروزی مردمان در عالم زیرین (عالم مردگان)! چه کسی آن را دیده است؟ چه کسی برای من (واقعاً شخص من) دنیای دیگر و ارتباط این دو دنیا و راه و رسم و باید و نبایدش را به اثبات! رسانده است؟
راستش من معتقدم برخی مسائل را میشود با عقل و درک پذیرفت ولی اثباتشان نمیتوان کرد و وقتی اثباتشان نمیتوان کرد نباید با لفاظی و بحثهای هدفمند دریافت دیگران را رد کرد. با بیشتر آشنا شدن با سقراط او را چنان شناختهام که نظم فکری و هوش کلامیاش باعث میشود در بحث موفق شود، گاهی افراد نمیتوانند جواب او را بدهند و گویی مات شدهاند اما قانع نشدهاند. نمیدانم چطور توضیحش بدهم! میخواهم بگویم همیشه هم کلام پیروز کلام بر حق نیست!
بحث کالیکلس و سقراط طولانی و خواندنی است ولی من قصد دارم کمکم این رساله طولانی را تمام کنم پس، از بیان مطالب دیگر میگذرم. فقط در پستهای بعدی صحبتی در مورد مرد سیاسی و وظایف آن و نتیجهگیری نهایی سقراط را برایتان خواهم نوشت.