روش بررسی این بیگانه در رسالههای افلاطون اصلاً مورد پسند من نیست و به راستی شیوه جذاب سقراط را ترجیح میدهم ولی از پسند و علاقه بگذرم بررسی منطقی و روشمندی انجام میگیرد.
باز هم شبیه همان رساله سوفیست با دو نیم کردنها روبرو هستیم تا از یک مورد کلی به مورد مدنظرمان برسیم:
همه دانشها دو نوع است: هنر عملکننده و هنر روشنبینی و هنر مرد سیاسی در زمره روشنبینی است.
هنر روشنبینی دو قسم است: داوری و فرماندهی که بخش فرماندهی آن به مرد سیاسی مربوط است.
هنر فرماندهی دو نوع است: فرماندهی بر بیجان و جاندار. مرد سیاسی با جانداران در ارتباط است.
هنر ارتباط با جانداران دو نوع است: پرورش فرد یا گروه و مورد خطاب مرد سیاسی گروه است.
تا اینجای بحث خوب پیش میروند ولی متوجه میشوند که تعریف آنها مرد سیاسی را با بسیاری دیگر از مردمان در یکجا قرار میدهد پس تعریف درستی نیست. این سخن را سقراط بارها در بحثهایش بیان میکند که برای تعریف یک مورد بخصوص باید به دنبال تمایز آن از سایر موارد باشیم تا بتوانیم به تعریف درست و قابل قبولی دست یابیم.
بعد از بحث و اصلاح، ادامه دو نیم کردنهای قبل پیش میرود تا در نهایت به این نقطه میرسیم که مرد سیاسی کسی است که به پرورش مردمان میپردازد و این پرورش آزادانه است و تعریف دقیق انتهای رساله این است:
در میانه این رساله انواع حکومتها بررسی میشوند که دستهبندی حکومتها را جالب میدانم:
حکومت فرد اگر عادلانه و درست باشد پادشاه است و اگر نباشد حکومت استبدادی را حاکم میکند.
الیگارشی زمانی رخ میدهد که گروه حاکم از راه درست خارج شوند ولی آریستوکراسی مربوط به زمانی است که گروه حاکم به بهترین شکل حکومت کنند.
بعد از توضیح انواع حکومتها و بررسیها جالب دیگر و نقد دموکراسی که به نظرم خواندنی است ( و نه بازگفتنی) بین حکومتهای موجود مقایسهای انجام میگیرد:
پینوشت1: این مرد بیگانه که در چند رساله افلاطون رخ نمود و ناپدید شد به نظرم میتوانست مخاطب سقراط قرار گیرد و بحثی داغ و شنیدنی (برای من خواندنی) ایجاد کنند.
پینوشت2: جذابیت مرد بیگانه برای من به نتیجه رساندن موضوع است.
پینوشت3: در این رساله به نقد دموکراسی و تفاوت انواع حکومتها و مرد سیاسی راستین با ظرافت و زیبایی و صداقت پرداخته شده بود که توصیه میکنم بخوانیدش.