ساحل مرتضوی
ساحل مرتضوی
خواندن ۲ دقیقه·۱ سال پیش

91. جمهوری، کتاب سوم، قسمت سوم

همچنان با کتاب سوم از دهگانه جمهوری هستم پس این پست هم ادامه پست قبلی است...

در قسمت قبل بعد از اینکه شرایط رهبر گروه پاسداران (این رهبر را زمامدار نامید) تعیین شد سقراط به نکته عجیبی اشاره می‌کند. این نکته آنقدر برای من جای فکر دارد که در این پست فقط به همین یک نکته می‌پردازم.

در کتاب جمهور چند بار اشاره می‌شود که گاهی دروغی لازم است که به عنوان درمان یا دارو یا عصاره حیات جامعه ضروری است. حال می‌خواهد دروغ لازم برای جامعه‌ای که در خیال ساخته است را بیان کند!

" باید کاری کنیم که نخست زمامداران و سپاهیان و سپس همه مردم دیگر باور کنند که تعلیم و تربیتی را که ما به آنان داده‌ایم در خواب دیده‌اند و حقیقت امر این است که تا کنون در شکم زمین جای داشته و در آنجا رشد کرده و تربیت یافته‌اند و اسلحه و افزار کارشان نیز در آنجا ساخته شده است ... اکنون وظیفه‌ای که بر عهده دارند این است که زمینی را که بر آن ساکن‌اند آباد کنند ... و هنگام هجوم دشمن به یاری آن بشتابند."

باید به آنها باوراند که"

"همه شما که در این کشور به سر می‌برید برادر یکدیگرید ولی روزی که خدا شما را آفرید مایه وجود کسانی را که قرار بود در آینده زمام امور کشور را به دست گیرند با زر سرشت، دستیاران آنان را با سیم و کشاورزان و دیگر پیشه‌وران را با آهن و برنج..."

متن کتاب به صراحت بیان می‌کند که نسل فعلی را نمی‌توان متقاعد کرد ولی نسلهای آینده را می‌توان.

آیا واقعاً همه نگاهها و عقایدی که می‌شناسیم و اغلب از همین داستانها در خود دارند (چه آسمانی چه زمینی) به همین ترتیب و با همین هدف داستانی دروغین سر هم کرده‌اند تا باورمان جوری شکل بگیرد که می‌خواهند؟

آیا این سطح‌بندی ذاتی حقیقی است؟

بیش از همه چیز آنچه آزارم می‌داد این بود که گویی مردمان حق انتخابی ندارند و شکل زندگی و حتی آرمان و باورشان برنامه‌ریزی شده است در حالیکه خود می‌پندارند انتخاب کرده‌اند و برای آرمان والایی مبارزه می‌کنند!

این پست کوتاه است ولی نیاز به فکر کردن دارد...

فلسفهافلاطونآفرینش
هر چیزی که شوق نوشتن رو در من ایجاد کنه میاد اینجا بلکه برای یک نفر دیگه هم جذاب باشه.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید