این کتاب با یک نقد آغاز میشود:
پاسدارانِ این جامعه خیالی از نیکبختی بهرهای ندارند! با اینکه زمام امور در دستشان است ولی سودی از آن نمیبرند.
سقراط در پاسخ به این موضوع میگوید که هدفِ این جامعه نیکبختیِ برخی از طبقات نیست بلکه هدف نیکبختیِ همه است و پاسدارانِ ما در همین وضعیت توصیف شده نیکبخت هستند.
در واقع سقراط معتقد است نیکبختی هر طبقه در جامعه خیالیاش دیده شده است و اگر نیکبختی راستین را با چیزهای ظاهری و دروغین که در ذهن ما شکل گرفته است مثل پولدار بودن مقایسه کنیم، اشتباه است. من هم معتقدم نیکبختی راستین چیزی جز پول و قدرت است و بیشتر درونی است و وابسته به فرد ولی آیا به راستی این جامعهای که شرایطش را خواندیم همه را نیکبخت میکند!؟
در ادامه این کتاب بحثهای راجع به موارد زیر انجام میشود که من فقط نتیجه را مینویسم و خواندن توضیحات خوبش را به علاقمندش میسپارم:
در نگاه اول این قدرت برای موسیقی دور از واقع به نظرم آمد ولی کمی که فکر کردم و تاثیر آهنگهای امروزی را در ذهنم سبک و سنگین کردم دیدم خیلی هم دور از واقع نیست و چه بسا خیلی هم درست باشد! مگر نه اینکه هنر به ویژه هنر دیداری و شنیداری مثل فیلم و موسیقی با خود فرهنگ و سبک زندگی میآورد و مگر نه اینکه بسیاری از ما در مراحل مختلف زندگی خود (شاید بیشتر در نوجوانی) تأثیر آنها را لمس کردهایم؟
در ادامه سقراط به بازی و رعایت قانون و استفاده از بازی برای تربیت اجتماعی کودکان هم اشارهای کوتاه دارد.
من این حرفهای سقراط را دوست داشتم بازی و محتوایی که در دسترس روح قرار میگیرد در هر سنی هم موثر است هم قوی و هم ابزار مناسبی برای تغییر (البته تغییر میتوان به هر سمتی باشد پیشرفت یا پسرفت! بسته به اینکه کدام سمت را پیش بدانیم و کدام را پس!)
آیا واقعاً چنین جامعهای خواهیم داشت؟ این روزها درباره ملال بسیار میخوانم و میشنوم و میاندیشم، حال برایم سوال است در چنین جامعهای که همه چیز در بهترین حالت ممکن است، احتمالاً چالشی نیست و چه ملالانگیز خواهد بود! نه؟ من فکر میکنم انسانِ فعلی بدون چالش و دردسر نمیتواند خوب زندگی کند(هر چند در میان چالش و دردسر هم همیشه نق میزند ولی بدون آن حالش بد است، بدتر از حالِ نق!). به هر حال در خیال سقراط این جامعه نیکوست چون او نیکویی را در عدالت میبیند.
در پست بعد به سراغ سوال اصلی میرویم: حال که جامعه را ساختیم، عدالت کو؟