ساحل مرتضوی
ساحل مرتضوی
خواندن ۳ دقیقه·۱ سال پیش

93. جمهوری، کتاب چهارم، قسمت اول

در ادامه پستهای قبلی رسیده‌ام به کتاب چهارمِ جمهوری.

این کتاب با یک نقد آغاز می‌شود:

پاسدارانِ این جامعه خیالی از نیکبختی بهره‌ای ندارند! با اینکه زمام امور در دستشان است ولی سودی از آن نمی‌برند.

سقراط در پاسخ به این موضوع می‌گوید که هدفِ این جامعه نیکبختیِ برخی از طبقات نیست بلکه هدف نیکبختیِ همه است و پاسدارانِ ما در همین وضعیت توصیف شده نیکبخت هستند.

در واقع سقراط معتقد است نیکبختی هر طبقه در جامعه خیالی‌اش دیده شده است و اگر نیکبختی راستین را با چیزهای ظاهری و دروغین که در ذهن ما شکل گرفته است مثل پولدار بودن مقایسه کنیم، اشتباه است. من هم معتقدم نیکبختی راستین چیزی جز پول و قدرت است و بیشتر درونی است و وابسته به فرد ولی آیا به راستی این جامعه‌ای که شرایطش را خواندیم همه را نیکبخت می‌کند!؟

در ادامه این کتاب بحثهای راجع به موارد زیر انجام می‌شود که من فقط نتیجه را می‌نویسم و خواندن توضیحات خوبش را به علاقمندش می‌سپارم:

  • توانگری و تنگدستی دو عامل اصلی فساد هستند پس باید از آنها دور ماند.
  • توسعه یک کشور باید تا حدی باشد که به وحدتش لطمه نخورد و پاسداران باید مراقب این نکته باشند.
  • هر کس باید به یک و تنها یک پیشه که متناسب با طبیعتش است بپردازد.
  • باید تلاش کرد آموزش و پرورش کودکان بر طبق قوانینی که گفتیم باشد تا مردانی قابل بار آیند.

در مبحث آموزش و پرورش بر موسیقی تاکید ویژگی‌ای دارد (همانطور که در اینجا هم گفته بودم) و نظر سقراط این است که:

  • آشفتگی و بی‌قانونی نخست در موسیقی به صورت بازی و تفریح نمایان می‌‌شود...
  • بعد پنهان و بی‌صدا در اخلاق و آداب رخنه می‌کند...
  • سپس سریعتر و آشکارا در روابط افراد ظاهر می‌شود...
  • و کم‌کم همه جامعه را مسموم می‌کند!
  • بعد از آن به قوانین وارد می‌شود!
  • و نتیجه نهایی تباهی جامعه است!
در نگاه اول این قدرت برای موسیقی دور از واقع به نظرم آمد ولی کمی که فکر کردم و تاثیر آهنگهای امروزی را در ذهنم سبک و سنگین کردم دیدم خیلی هم دور از واقع نیست و چه بسا خیلی هم درست باشد! مگر نه اینکه هنر به ویژه هنر دیداری و شنیداری مثل فیلم و موسیقی با خود فرهنگ و سبک زندگی می‌آورد و مگر نه اینکه بسیاری از ما در مراحل مختلف زندگی خود (شاید بیشتر در نوجوانی) تأثیر آنها را لمس کرده‌ایم؟

حال ... آیا در آموزش و پرورش ما... نه بگذریم از نهادی بزرگ و دولتی... آیا خود ما به خوراک روحی فرزندانمان... نه بگذریم از فرزندانمان... آیا ما به خوراک روحی خودمان این روزها می‌اندیشیم یا هر چه باب روز بود می‌خوریم؟!!! (از وضع کتابهای پرفروش و فیلمهای پرفروش بسیار شاکی‌ام ولی ... بگذریم)


در ادامه سقراط به بازی و رعایت قانون و استفاده از بازی برای تربیت اجتماعی کودکان هم اشاره‌ای کوتاه دارد.

من این حرفهای سقراط را دوست داشتم بازی و محتوایی که در دسترس روح قرار می‌گیرد در هر سنی هم موثر است هم قوی و هم ابزار مناسبی برای تغییر (البته تغییر می‌توان به هر سمتی باشد پیشرفت یا پسرفت! بسته به اینکه کدام سمت را پیش بدانیم و کدام را پس!)


در ادامه بعد از اینکه ختم مسائل تربیتی اعلام می‌شود سقراط از قانون‌گذاری می‌گوید. به عقیده سقراط اگر تربیت درست انجام شود و جامعه خوب بار بیاید نیازی به قانون ندارد چون هرکس برای خود قانون‌های لازم را وضع می‌کند و به دلیل وجود طرز فکر و عمل درست همه چیز به خوبی اجرا می‌شود!

آیا واقعاً چنین جامعه‌ای خواهیم داشت؟ این روزها درباره ملال بسیار می‌خوانم و می‌شنوم و می‌اندیشم، حال برایم سوال است در چنین جامعه‌ای که همه چیز در بهترین حالت ممکن است، احتمالاً چالشی نیست و چه ملال‌انگیز خواهد بود! نه؟ من فکر می‌کنم انسانِ فعلی بدون چالش و دردسر نمی‌تواند خوب زندگی کند(هر چند در میان چالش و دردسر هم همیشه نق می‌زند ولی بدون آن حالش بد است، بدتر از حالِ نق!). به هر حال در خیال سقراط این جامعه نیکوست چون او نیکویی را در عدالت می‌بیند.

از اساس، شروع این خیالپردازی برای رسیدن به معنای عدالت بود... هنوز نیافتیمش...

در پست بعد به سراغ سوال اصلی می‌رویم: حال که جامعه را ساختیم، عدالت کو؟

فلسفهافلاطونجمهورچالش تاریخ و ادبیات جهانتاریخ و ادبیات جهان
هر چیزی که شوق نوشتن رو در من ایجاد کنه میاد اینجا بلکه برای یک نفر دیگه هم جذاب باشه.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید