در ادامه پست قبلی به دنبال عدالت هستیم...
سقراط میگوید اگر جامعه ما درست تأسیس شده باشد باید از هر جهت نیکو باشد یعنی دانا و شجاع و خویشتندار و عادل.
اگر جزء برتر روح شخصی بر او مسلط باشد، وی خویشتندار است ولی اگر جزء پستتر روح بر او مسلط باشد او بنده خویش است.
حال در جامعه اگر جزء برتر، که همان پاسداران هستند، بر جامعه مسلط باشند جامعه خویشتندار است ولی اگر نباشد جامعه بنده جزئی نادرست است.
پس با این اوصاف میبینیم که در مورد خویشتنداری همه افراد جامعه دخیلاند عدهای مسلطاند و عدهای دیگر تابع و اگر به هر دلیلی این توازن به هم بخورد جامعه دیگر خویشتندار نخواهد بود. در واقع خویشتنداری جامعه در گروی توافق نظر همگان به دست میآید. که البته نیازمند خویشتنداری تکتک افراد نیز هست، چون اگر فرد خویشتندار نباشد یعنی جزء برتر روحش بر او مسلط نباشد اغلب نمیتواند تصمیم درست بگیرد و بر نظری درست پایداری کند.
همانطور که بارها جمهوری بیان شد قانون اصلی این است که هر کس کار خود را انجام دهد و به کار دیگران دخالت نکند.
سقراط میگوید همین عدالت است. یعنی هر کس با توجه به استعداد و تربیت خود کاری را در پیش گیرد و از آن خارج نشود! شناخت این کار هم با توجه به نگاه سقراط در درجه اول وابسته به ذات فرد است و در درجه بعدی تربیتش. دستهبندی طلا و نقره و مس و آهن را یادتان است؟ سقراط کار استعدادیابی را آسان کرد.
نکتهای حاشیهای: کلیپی از وارن بافت میدیدم که میگفت برای موفقیت در کاری به دنبال علاقه و استعداد خود بروید... همین حرف سقراط است... ولی کاش چگونه یافتنش آسان بود... این روزها با رشد قارچگونه مراکز و متخصصین! استعدادیابی من بیشتر استعدادها را تلف شده، له شده و تجویز شده میبینم تا کشف شده... امیدوارم همه در مسیری قرار گیرند که متعلق به آن حال و هوا هستند.
سقراط در پی آن است که روح انسان را با جامعه مقایسه کند:
خرد دستور میدهد، خشم نبرد میکند و هوس فرمان میبرد. این است عدالت فردی.
حال با تعریف عدالت آن سه خصلت دیگر هم تعریفی جالب مییابند:
زیبا بود.
پینوشت: در انتهای این کتاب صحبتی از حکومتها میشود ولی چون در کتاب بعدی این بحث مفصل باز میشود در پست بعدی یعنی شروع کتاب پنجم از آن سخن میرانم.