همچنان در حال خواندن کتاب جمهور هستم و در ادامهی پستهای قبلی رسیدهام به کتابهای جذابترِ این مجموعه😊
سقراط میگوید برای بیان تأثیر تربیت بر مردمان قصد دارد مثالی بزند ولی در واقع میتوان گفت افلاطون که نویسنده این کتاب است این مثال را برای انتقاد از وضع موجود در یونان زده است، ابتدا تمثیل را بیان کنم...
این توصیف ابتدایی غار. به نظر شما منظور سقراط چیست؟
به نظر او ما در این دنیا همان مردمانیم در آن غار و آن آتش و آن چیزهایی که سایهی آنها روی دیوار غار میافتد حقیقت است. در واقع ما زندانیان تاریکی هستیم و جز سایه چیزی نمیبینیم.
حالا ادامه تمثیل را بخوانید:
باز توقفی کنیم. این فرد از نگاه سقراط کسی است که ایده خوب را درک کرده است و فیلسوف راستین است که از تاریکی رها شده است و گویا از نگاه افلاطون این شخص سقراط است که در جمع به تاریکی نشستهی یونان به درک روشنایی رسیده است.
در ادامه به اوج تمثیل از نگاه من میرسیم:
سقراط میگوید غار همان عالم دیدنیهاست و بیرون شدن از غار صعود آدم به عالم شناساییهاست.
این مثال باشد تا در پست بعد از ارتباط آن با تربیت بنویسم.