در ادامه پست قبلی باید درباره نگاه سقراط به تربیت بگویم:
سقراط میگوید آموزگار و مربی لازم نیست چیزی درون شخص بگذارد! بلکه لازم است فقط روی او را به سوی حقیقت برگرداند تا شخص به یاد آوَرَد. او میگوید نیروی شناسایی ناشی از جنبه خدایی ماست و همیشه بوده و همیشه خواهد بود. لازم است ما آن را به سمت خوبی بگردانیم.
سقراط میگوید با توجه به این نگاه در مورد تربیت دو دسته آدم داریم که به درد زمامداری نمیخورند!
به بیان سادهتر، هم کسی که در پی کشف حقیقت نیست و هم کسی که چنان حظی از کشف حقیقت میبرد که مسائل سیاسی برایش بیمعناست به درد کار سقراط نمیخورند!
خوب دقت کنید! حرف سقراط این است که فردی لازم داریم که زنجیر پاره کند و به بیرون غار برود ولی نباید اجازه دهیم همانجا بماند بلکه باید به غار برگردد و به یارانش کمک کند!
بگذریم... برگردم به جمهور.
در ادامه سقراط توجیه جالبی میآورد، میگوید در جوامع دیگر افراد حق دارند بگویند با تلاش خود در پی کشف حقیقت بودیم پس خود تصمیم میگیریم که بیرون غار بمانیم یا برگردیم ولی در جامعه ما افراد حق ندارند چنین بگویند چون جامعه آنان را با دقت پروریده است. یادتان که هست اول باید استعداد فرد کشف میشد بعد او را با تربیت مناسب رشد میدادند و سپس با آزمون و مراقبت به تعالی میرساندند و آماده میکردند.
سقراط از پشت پرده سالیان اعتراض من به فرد و جامعه را شنید و پاسخی متناسب با موقعیتش داد (هرچند این پاسخ برای من در این مورد فقط کمی التیامبخش است و در کل هنوز بر سر اصالت فرد یا جامعه درگیرم).
حال میخواهم کمی از نقشه راهِ آمده را شرح دهم:
در بحث کنونی توجه به زمامداران است:
در پست بعد این بحث را ادامه خواهم داد.
پینوشت: به نظر من کتاب هفتم از مجموعهی جمهوری یکی از بهترینهای این دهگانه است. نظر شما چیه؟ البته هنوز تا آخر این کتاب خیلی مونده!