ساحل مرتضوی
ساحل مرتضوی
خواندن ۳ دقیقه·۱۰ ماه پیش

99. جمهوری، کتاب هفتم، قسمت دوم

فرد یا جامعه؟
فرد یا جامعه؟


در ادامه پست قبلی باید درباره نگاه سقراط به تربیت بگویم:

سقراط معتقد است که تربیت نوعی یادآوری است چرا که همه چیز درون ما هست فقط باید به یادش بیاوریم. بگذارید با توجه به مثال غار این نگاه را توصیف کنم:

  • چشم و بینایی را نماد آگاهی و بینش در نظر بگیرید.
  • فرد به غار برگشته را به یاد بیاورید که با حرکت از تاریکی به روشنی و به عکس چشمش آزار دید. زمان لازم است تا به وضع جدید عادت کند.
  • حال تصور کنید برای آگاهی مردمِ درون غار چه کاری لازم است؟
  • توضیح آنچه دیده است؟
  • درس دادن آنچه دیده است؟
  • یا کافیست تلاش کند چشم مردم را به سوی نور برگرداند؟

سقراط می‌گوید آموزگار و مربی لازم نیست چیزی درون شخص بگذارد! بلکه لازم است فقط روی او را به سوی حقیقت برگرداند تا شخص به یاد آوَرَد. او می‌گوید نیروی شناسایی ناشی از جنبه خدایی ماست و همیشه بوده و همیشه خواهد بود. لازم است ما آن را به سمت خوبی بگردانیم.


حال این حرفها چه ارتباطی به حکومت و زمامداری و این مسائل دارد؟

سقراط می‌گوید با توجه به این نگاه در مورد تربیت دو دسته آدم داریم که به درد زمامداری نمی‌خورند!

  1. عده‌ای که روی خود را از دیوار و تماشای سایه‌ها برنمی‌دارند (بی‌تربیت‌اند!😁)
  2. عده‌ای که خود را وقف حقایق بیرون غار می‌کنند و دیگر مسائل درون غار برای آنان بی‌ارزش است.
به بیان ساده‌تر، هم کسی که در پی کشف حقیقت نیست و هم کسی که چنان حظی از کشف حقیقت می‌برد که مسائل سیاسی برایش بی‌معناست به درد کار سقراط نمی‌خورند!

خوب دقت کنید! حرف سقراط این است که فردی لازم داریم که زنجیر پاره کند و به بیرون غار برود ولی نباید اجازه دهیم همانجا بماند بلکه باید به غار برگردد و به یارانش کمک کند!

اینجا دوباره زخم من سر باز می‌کند🥴 فرد برای جامعه است یا جامعه برای فرد؟ آیا باید فرد را فدای جامعه کنیم؟ آن هم جامعه‌ای که خودش نه تنها مشکلی با وضعش ندارد و تلاشی نمی‌کند بلکه به یاری‌رسان‌هایش هم آسیب می‌زند. این معمایی‌ست برای من که به نظرم پاسخ آن شبیه «اول مرغ است یا تخم‌مرغ» بیهوده نیست. پاسخ اینکه فرد اصل است یا جامعه می‌تواند تکلیف خیلی از مسائل را روشن کند!

بگذریم... برگردم به جمهور.

در ادامه سقراط توجیه جالبی می‌آورد، می‌گوید در جوامع دیگر افراد حق دارند بگویند با تلاش خود در پی کشف حقیقت بودیم پس خود تصمیم می‌گیریم که بیرون غار بمانیم یا برگردیم ولی در جامعه ما افراد حق ندارند چنین بگویند چون جامعه آنان را با دقت پروریده است. یادتان که هست اول باید استعداد فرد کشف میشد بعد او را با تربیت مناسب رشد می‌دادند و سپس با آزمون و مراقبت به تعالی می‌رساندند و آماده می‌کردند.

در واقع سقراط معتقد است در جامعه‌ی توصیفی‌اش، افرادِ مستعد را بورسیه کرده است و آنان باید بعد از تحصیل بهای تحصیلشان را بپردازند.

سقراط از پشت پرده سالیان اعتراض من به فرد و جامعه را شنید و پاسخی متناسب با موقعیتش داد (هرچند این پاسخ برای من در این مورد فقط کمی التیام‌بخش است و در کل هنوز بر سر اصالت فرد یا جامعه درگیرم).

حال می‌خواهم کمی از نقشه راهِ آمده را شرح دهم:

در بحث کنونی توجه به زمامداران است:

  • زمامداران با توجه به استعدادشان از کودکی انتخاب شدند؛
  • شرایط مناسب برای رشد آنان فراهم شد؛
  • مواد و روش تربیتی آنان به دقت تعیین شد؛
  • وظیفه دقیق آنان مشخص گردید؛
  • آماده راهنمایی و هدایت جامعه شدند؛
  • مشخص شد باید فیلسوف باشند و نیز تعیین شد باید چه چیزی را بدانند.
  • حال سوال این است که زمامدارِ تربیت‌شده که به بیرون غار می‌رود و بازمی‌گردد باید چه چیزی به مردم بدهد؟

در پست بعد این بحث را ادامه خواهم داد.

پی‌نوشت: به نظر من کتاب هفتم از مجموعه‌ی جمهوری یکی از بهترین‌های این دهگانه است. نظر شما چیه؟ البته هنوز تا آخر این کتاب خیلی مونده!
فلسفهافلاطونتمثیل غارچالش تاریخ و ادبیات جهانتاریخ و ادبیات جهان
هر چیزی که شوق نوشتن رو در من ایجاد کنه میاد اینجا بلکه برای یک نفر دیگه هم جذاب باشه.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید