سامان فائق
سامان فائق
خواندن ۷ دقیقه·۲ سال پیش

آی کارآفرینان مهاجر، به ایران برگردید

حمید محمودزاده، یک کارآفرین ایرانی موفق است. او بنیان‌گذار نرم‌افزار تحت وب دیدار، یک CRM ایرانی است. به گفته آقای محدودزاده حدود ۲ هزار شرکت داخلی از این نرم‌افزار استفاده می‌کنند و این طور که از تصاویر منتشر شده از محیط شرکت می‌توان استنباط کرد، همکاران وی در مجموعه دیدار احتمالاً از ۵۰ نفر افزون هستند.

چند روز پیش آقای محمودزاده که احترام ویژه‌ای برای او قائلم، توئیتی که در تصویر می‌بینید را پست کرد و این توئیت ضمن اینکه تعداد قابل توجه ۳۹۰ هزار بازدید را گذراند، واکنش‌های فراوان و البته متفاوتی در بر داشت. مثل همیشه، عده‌ای موافق، عده‌ای مخالف و البته عده‌ای بی‌نام و نشان و فحش در آستین، عکس‌العمل‌های متفاوتی را نشان دادند.

من تقریباً همیشه طرف‌دار گفتگو هستم و تمایل دارم به جای اینکه چشم بسته و دگم، فقط بر اساس احساسات موافقت یا مخالفتی داشته باشم، دلایلم را ارائه کنم. در یک جمله به نظرم این جمله آقای محمودزاده بر خلاف شخصیت فوق‌العاده‌ای که ایشان دارد، نشان از خامی و برخورد احساسی ایشان داشت. پیامی که احتمالاً از حب وطن و ناسیونالیست بودن ایشان برآمده و هیچ تحلیل منطقی پشتش دیده نمی‌شود.

وضعیت کسب و کار

وضعیت اقتصاد مریض، تورم افسار گریخته، نبودن ثبات در وضعیت بازار و نوسانات ارز، قوانین اشتباه و پیچیدگی‌های بی‌دلیل مسیر کارآفرینی، وضعیت نابسامان عدم توازن حقوق و هزینه‌های زندگی کارمندان، عدم توازن فروش و هزینه‌های جاری ثابت و متغیر شرکت، صابون مالیات که به تن همه ما خورده، لیف و کیسه بیمه تامین اجتماعی که بدن همه را خراشته، وضعیت نابسامان نیروی انسانی و از همه مهمتر، زیرساخت اینترنت که این روزها همه شاهدش هستیم، موضوع فیلترینگ که اجازه استفاده بسیاری از سرویس‌های آنلاین را از ما گرفته، وضعیت تحریم که اجازه استفاده از بسیاری از ابزارها و سرویس‌های مورد نیاز بین‌المللی را از ما سلب کرده، موضوع درگاه پرداخت بین‌المللی که تقریباً نزدیک به غیر ممکن است مگر با کمک واسطه‌های دلال که درصدهای بالایی می‌گیرند، نگاه خلق کسب و کار در مجموعه‌های خصولتی که با حمایت‌های ویژه دولتی عرصه را بر کارآفرینان مستقل تنگ کرده، مجوزهای تو در تو، شایعات ارتباط استارتاپ‌های موفق به بدنه دولتی از طرف مردم، تهمت به استارتاپ‌ها به عنوان عامل نفوذی از طرف سینه‌چاکان نظام، سیستم فشل قضایی که موفق‌ترین بنیان‌گذاران استارتاپی را محکوم به زندان می‌کند و صدها مورد دیگر باعث شده کارآفرینان در ایران تنها ۵٪ از انرژی خود را برای رشد و در نهایت توسعه مجموعه تحت فرمان خود اختصاص دهند و ۹۵% انرژی آنها بابت بیهوده‌ترین مسائل هدر شود.

وقتی از کارآفرین (ارزش‌آفرین) حرف می‌زنیم، احتمالاً از کسی حرف می‌زنیم که نگاه دقیقی به اتفاقات پیرامون خود دارد و توانمندی حل مسئله او، در حد قابل قبولی است. به عقیده من زندگی کارآفرینی در واقع خلق توازن بین انرژی که صرف می‌کنیم با آورده‌هایی است که مجموعه به دست می‌آورد. اگر قرار باشد، این توازن خلق نشود و کارآفرین مدام در چرخه اتفاقات بیهوده دست و پا بزند، چرا باید کار کند؟ مگر هدف از کارآفرینی چیزی جز خلق ارزش است؟ وقتی هنوز اکوسیستم نوآوری ما حتی ارکان استاندارد خود را ندارد و وقتی که عمر آدم محدود است و شور و هیجان و انرژی او برای خلاقیت و تلاش در چند سال جوانی و نهایتاً میان‌سالی خلاصه شده، چرا باید آب در هاون بکوبد و باد بروبد و آخر دست، چیزی جز سرخوردگی برایش حاصل نشود؟

چند استارتاپ در همین دوران ۶ ماهه گذشته بستند؟ چند بنیان‌گذار در دو سال گذشته رفتند و امروز شاهد جذب سرمایه‌های میلیون دلاری آنها هستیم؟ چرا یک برنامه‌نویس که می‌تواند در بهترین سال‌های عمرش در کشوری بدون محدودیت‌های فوق‌الذکر فعالیت کند و سالانه بین ۹۰ تا ۱۶۰ هزار دلار حقوق بگیرد در ایران بماند؟

حمید خان، دوست خوب من، هدف از زندگی سختی کشیدن نیست. هدف نهایی زندگی شاد بودن است. بخشی از این شاد بود به خاطر امید به پیشرفت و البته مشاهده طی شدن مسیر پیشرفت است که امید را تقویت و در نهایت شادی را خلق می‌کند. در کشوری که امثال فتحی‌لوها با هزاران خون دل الوفود راه‌اندازی می‌کنند و با صرف انرژی فراوان، یک نفر یک نفر مشتری جذب می‌کنند و به خاطر اوضاع مملکت مجبور به بستن پلتفرمی که انتخاب اول سفارش آنلاین رستوران در منطقه کردستان بود، می‌شوند و زحمات چندین ساله نه به خاطر عدم توانمندی یا نا وارد بودن در توسعه کسب و کار بلکه به خاطر وضعیت اینترنت که ربطی به توانمندی‌ او ندارد می‌شوند، کدام عقل سلیمی به او اجازه نمی‌دهد که به رفتن فکر کند؟

پس ایران چه؟ آینده فرزندانمان چه؟

رابطه بین ما و وطن، رابطه یک طرفه نیست. اصولاً این رابطه باید دوطرفه و تعاملی باشد. در ژاپن بعد از جنگ، همه با هم تلاش کردند تا امروز شاهد این باشیم که ژاپن یکی از پیشروترین کشورهای جهان است. هر کشوری برای رشد نیاز به نیروی انسانی داخلی دارد ولی موضوع اینجاست که داستان ما با مسئولین، داستان ژاپن نیست. تلاش برای ساخت کشور از امید به ساخته شدن آن ایجاد می‌شود. در ژاپنی که امروزه مثال است، نظام حکومتی با مردم همه در یک مسیر قرار داشتند و همگی فقط یک هدف داشتند: ساختن ژاپن.

در ایران من و شما به عنوان کارآفرین تمام تلاش خود را می‌کنیم تا علاوه بر ارائه راه‌حل برای مشکلی، تعدادی را صاحب شغل کنیم تا برکت رزق و روزی ما هم افزایش یابد ولی هر قدم که بر می‌داریم، آقایان که تصور می‌کنند با دو گیگ دختری باردار شده یا افرادی که پا روی خرخره اینترنت ایران گذاشته‌اند و دنبال اجرای طرح صیانت هستند، افرادی که از رانت‌هایی که هر دوی ما می‌دانیم استفاده می‌کنند و امثالهم، در حال هدر دادن انرژی ما و تخریب اکوسیستم نوآوری هستند.

خاطره‌ای خارج از اکوسیستم استارتاپی هم برای شما تعریف می‌کنم. کارخانه قطعات خودرویی داشتم در شهرک بهشت سکینه کرج با حدود ۳۰ نفر نیروی پرتلاش. در زمان ریاست جمهوری آقای خاتمی، یکی از دوستان پیشنهاد داد تا کارخانه را به منطقه محروم الیگودرز انتقال دهم تا از ۱۲ سال + ۵۰٪ یعنی ۱۸ سال معافیت مالیاتی برخوردار شوم.

کارخانه را در الیگودرز بنا کردم، تعداد نیروها به ۶۵ نفر رسید و تمامی کارگران صفر را آموزش دادم تا همگی تکنسین‌های قابلی شوند. اواخر ریاست آقای خاتمی، استاندار آقای مشایخ بنده را به استانداری دعوت کرد. فرمودند که باید آمار کارآفرینی در دولت آقای خاتمی افزایش پیدا کند تا کارنامه درخشانی برای ایشان بسته شود. تصویب کردند که ۲ میلیارد تومان وام از محل تبصره‌ای (ذخیره ارزی) برای کارآفرینی تا ۱۹۰ نفر به من تعلق بگیرد. ۵۰۰ میلیون تومان به من پیش‌پرداخت شد و من سالن‌ها را اضافه کردم و تعداد کارکنان را به ۱۸۶ نفر رساندم. پیش‌پرداخت خط تولید جدید را از طریق گشایش اعتبار انجام دادم و منتظر بودم تا زمان حمل و نصب خط تولید از کارخانه KIA heavy industries برسد. دولت عوض شد، استاندار عوض شد، مدیر صنایع و معادن استان عوض شد، فرمودند این توافق برای دولت قبل بوده. بقیه وام پرداخت نشد. من ماندم و ۱۸۶ نفر کارگر و ۷۵٪ مبلغی که باید برای تسویه پرداخت می‌شد و بدهی و بدبختی. منزلم به متراژ ۳۰۰ متر در خیابان شیراز شمالی محدوده ونک رفت پای بدهی بانکی، کارخانه و خط تولید جدید مصادره شد و من ماندم و ۱ میلیارد و دویست میلیون تومان بدهی که تا سال ۹۱ در تلاش برای تصفیه بودم.

نترسیدم، جا نماندم و دوباره بلند شدم. شاخه فعالیت را عوض کردم و از سال ۸۷ با راه‌اندازی چندین سرویس آنلاین و برنامه تلویزیونی دوباره تلاش کردم و ایستادم. در حدود ۶۷ دوره آموزشی به صورت رایگان به تعدادی حدود ۲۰۰۰ نفر آنچه بلد بودم را رایگان آموزش دادم. من و امثال منی که مهاجرت کردند، تلاش‌های خود را برای ساختن کردند. از جان و مال و خانواده، از حیثیت و آبرو، از همه چیزشان زدند تا ایران، ایران شود. ولی عده‌ای معاند با ایران، دنبال نفع شخصی هستند و تمام تلاش‌های ما را به فنا می‌دهند.

مجمود جان، چرا امروز نمی‌توانی API یک سرویس بین‌المللی را به سرویس دیدار اضافه کنی؟ اطلاعات و توان فنی نداری یا از نیاز مشتری بی‌خبری؟ هیچ کدام. کسانی که دیروز از دیوار سفارت عربستان بالا رفتند و امروز سرمست از توافقند، به من و تو فکر نمی‌کنند.

من ترجیه می‌دهم که تلاشم برای زندگی و کار فایده داشته باشد. من تمایل دارم که برای فرزندم و نوه‌ام از تلاشی که کردم و به نتیجه رسید و همه نتیجه‌اش را می‌بینیم تعریف کنم تا مثل یک پیرمرد پرچانه، فقط داستان‌های ناکامی و شکست مثل داستان کارخانه الیگودرز را بازگو کنم. حمید جان من به ایران برنمی‌گردم، برنخواهم گشت و حتی حاظر نیستم عمر شیرینم را یک ثانیه آنجا هدر دهم. بدهی و دینی هم گردنم نیست، بلکه هر آنچه داشتم چندین مرتبه برای ساختن و آبادانی دادم و از صفر شروع کردم.

سوال آخر: آیا من از ایران متنفرم؟ خیر. من عاشق ایرانم و به نظرم هیچ کجای جهان، حس خوبی که ایران دارد را به من نخواهد داد. نکته اینجاست، عشق وطن، با تامین آتیه و امنیت ذهنی متفاوت است. من قطعاً عاشق ایرانم ولی تحت هیچ شرایطی چون آینده روشنی برای خودم نمی‌بینم، انتخابم زندگی در کشور دیگری است.



نیروی انسانیکسب و کاراستارتاپ‌های موفقاکوسیستم استارتاپیایران
بسیار جستجو کننده
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید