ایوب رضائی ثمرین
ایوب رضائی ثمرین
خواندن ۲۰ دقیقه·۴ سال پیش

چرا دلتا ایرلاین شماره یک آمریکاست (بخش دوم)

اد باسشن مدیر عامل ایرلاین دلتا
اد باسشن مدیر عامل ایرلاین دلتا


مصاحبه با ادوارد باسشن مدیر عامل موفق خطوط هوایی دلتای آمریکا(بخش دوم)

در این پست، ترجمه بخش دوم گفتگو با ادوارد باسشن را می توانید مطالعه بفرمایید . اگر بخش اول را مطالعه نکرده اید برای دسترسی به بخش اول گفتگو از لینک زیر استفاده کنید:

https://iranaviator.com/ed-bastian-interview

لطفا نظرات خود درباره این نوشته را در بخش کامنت با ما و سایر خوانندگان متن به اشتراک بگذارید.

مترجمان : ایوب رضائی ثمرین ، مصطفی میرزائی

منبع: https://johnmaxwellleadershippodcast.com/episodes/john-maxwell-leadershift-interview-ed-bastian-ceo-delta

جان مکسول : من همیشه معتقدم که چشم انداز شرکت خیلی مهم است، میشه گفت چشم انداز جهت گیری ما را نشان می دهد از آن طرف فرهنگ سازمانی به نحوه انجام کار برای رسیدن به آن چشم انداز مربوط می شود. این فرهنگ سازمانی است که تعیین کننده است که آیا به چشم انداز شرکت خواهیم رسید یا نه . موضوع اصلی گفتگوی ما امروز تغییر مسیر حرفه ای مدیران است. شما تغییرات مهمی را در زندگی حرفه ای خودتان داشته اید می توان کفت که از دنیای حسابداری و مالی وارد صنعت ایرلاین شده اید . در این باره  برای ما صحبت کنید چرا این کار را کردید؟ چگونه موفق به انجام این کار شدید و چه چالش هایی در این مسیر بر سر راه شما قرار داشت؟

اد باسشن : موضوع اینه که من به دنیای اقتصاد علاقه مند بودم. در مدرسه، حسابداری خواندم.  اغلب جوانان از من در این باره  می پرسند و می گویند که چکار کنیم که شبیه تو بشویم من آن ها را تشویق می کنم و به آن ها می گویم که لازم نیست دقیقا شبیه من شوید زیرا که  کار من ظاهر فریبنده ای دارد و باطن آن چیزی نیست که در بین عموم درباره اش صحبت می شود. اما برای خود من، باید بگویم که حسابداری و دنیای اقتصاد برای من بسیار ارزشمند بوده است زیرا که باعث شدند تا من زبان کسب و کار را فرا بگیرم من کار با اعداد را یاد گرفتم و دانستم که اعداد در دنیای اقتصاد و حسابداری چه معنی می دهند و چقدر مهم هستند. یاد گرفتم الزامات مدیریت یک کسب و کار چه چیزهایی هستند و مؤلفه های اقتصادی آنها چه مواردی هستند. همچنین تصمیمات بر اساس تحلیل های آماری و چالش های موجود کسب و کار را یاد گرفتم اینکه برای رشد کسب و کار چه کارهایی باید انجام بدهم و چگونه منابع و سرمایه ها را تخصیص بدهم. من این مباحث را به خوبی متوجه شدم اما در ادامه فهمیدم که موضوع اصلی بسیار عمیق تر از این مسائل می باشد. موضوع فقط اعداد نیستند بلکه موضوع اصلی منابع انسانی و آدمها هستند که روی اعداد تاثیر گذار هستند و اعداد و آمارها را خلق می کنند و این موضوع بود که مرا به سمت منابع انسانی برد. وقتی من وارد دلتا شدم، ما از لحاظ حقوقی داشتیم فاز 11 ورشکستگی شرکت را پشت سر می گذاشتیم در سال 2005 سازماندهی مجدد انجام دادیم. در آن زمان چالش های فراوانی برای ما وجود داشت و در نهایت این نیروی انسانی ما بود که ما را نجات داد و تا به امروز هم زنده نگه داشته و نه استراتژی های اقتصادی و یا چیزهای دیگر

جان مکسول : شما در سراشیبی سقوط قرار گرفته بودید؟

اد باسشن: بله درسته، بهتره بگویم مثل ماشینی که در گودالی گیر افتاده باشه به مشکل اساسی برخورده بودیم و این افراد ما بودند که باعث شدند ما از آن مخمصه خارج شویم و هیچ چیز مربوط به دنیای اقتصاد باعث نجات ما نشد.با همدلی که ایجاد کردیم دوباره تمرکز مان را بر روی افراد گذاشتیم و در 12 سال گذشته ما به این روند ادامه داده ایم و متوقف نشده ایم و در واقع این کارکنان ما هستند که تفاوت ها را رقم زده اند نه معادلات اقتصادی و مالی . در طول این مدت  چیزی که من فهمیدم این است که آنچه که به من انگیزه و  انرژی می دهد و باعث خوشحالی من می شود و باعث ایجاد اشتیاق مضاعف برای ادامه ی کار می شود تیم من و آدم هام هستند. من وقتی اینجا آمدم تخصص حسابداری و مالی را با خود داشتم ولی بعدا” فهمیدم که این آدمها هستند که به اعداد و ارقام، رنگ می دهند. یادم می آید که آن موقع فردی بسیار درون گرا بودم و کمتر با مردم ارتباط داشتم  من حسابداری بودم که ریاضی اش عالی بود. پدر من همیشه به من می گفت که تو باید یک مامور مالیاتی بشوی زیرا که در این کار می توانی نابغه شوی. البته خدا را شکر که این کار را انجام ندادم. به من می گفت  فقط با اعداد کار کن و از مردم به دور باش .اما چیزی که من فهمیدم این است که این مردم هستند که به من  روحیه ی ادامه ی کار می دهند و این بزرگترین تغییری است که من در 15 سال گذشته داشته ام، هر روز صبح انرژی فراوانی از ارتباط با مردم می گیرم منظورم از مردم هم کارکنان و هم مشتریان و هم افرادی هستند که با آنها سرو کار دارم.  من این فرصت را دارم که در میان مردم باشم، و آنچه که بدیهی است این است که من به تنهایی نمی توانم کاری انجام دهم یا موفقیتی کسب کنم من به این افراد نیاز دارم تا من را بالا بکشند و  رو به جلو هدایت کنند.

چان مکسول : پدرم که دیروز 97 ساله  شد، یک مشوق عالی است و او همیشه به من می گوید که جان، انگیزه، اکسیژن روح است. و وقتی که تو گفتی که چگونه افراد منبع انگیزش و انرژی و فعالیت تو هستند و اینکه تو همیشه با آن ها هستی و آنها انرژی لازم برای رهبری را به تو می دهند به نظرم بسیار حرف صحیحی است و من فکر میکنم که بخش اعظمی از رهبری این است که تو شاهد رشد و پیشرفت و بهتر شدن مداوم بقیه باشی، رشد و توسعه شخصی افراد که تو هم در آن نقش و سهم داشته ای و به نظر من فلسفه وجود رهبر در سازمان این است که باعث رشد افراد بشود. افراد برای پایین رفتن، پسرفت و یا سکون نیازی به رهبر ندارند و نکته ی جالب این هست  که تو به عنوان رهبر باعث رشد آنها می شوی و در مقابل آن ها نیز به رشد تو  و سازمان کمک می کنند و این روند ادامه دار است.

چان مکسول :اجاره بدهید درباره برنامه ی روزانه ی شما صحبت کنیم. من در کتابی که منتشر کرده ام گفته ام که راز و کلید موفقیت هر فرد، در کارها و اقداماتی است که او به صورت روزانه انجام  می دهد. خوب درباره برنامه ی روزانه ات به عنوان یک شخص و همچنین به عنوان یک مدیر عامل صحبت کنید. ما تصویری از شما را می خواهیم که نشان دهد چه چیز هایی در یک روز کاری برای شما اهمیت دارد؟

اد باسشن: خوب اولین چیزی که من صبح ها بعد از بیدار شدن به آن فکر می کنم این است که من کجا هستم و نقش ام  در این شرکت چیست و همچنین افتخاری که نصیبم شده  که این شرکت فوق العاده را اداره کنم. من وقتی بیدار می شوم در مورد موارد روزانه و چالش ها فکر نمی کنم چون که بالاخره همیشه چالش هایی مختص به هر روز وجود دارند و روز های کاری ام  بسیار شلوغ و سخت هستند و هر روز در شرکت اتفاقات مختلف و منحصر به فردی می افتد. اول صبح که بیدار میشوم اصلا به اینها فکر نمی کنم. هر روز چند دقیقه فقط به فرصت و افتخاری که برای اداره ی شرکت نصیب من شده و به احساس مسئولیت و پاسخگو بودن در قبال تصمیماتی که می گیرم فکر می کنم  و سعی می کنم به بهترین شکل ممکن وظابف ام را به انجام برسانم. من هر روز این موارد را با خودم مرور می کنم و هر صبح ده دقیقه را صرف این کار می کنم و بابت آن شکر گزارم. ما در مورد همه ی منابع صحبت کردیم اما اصلی ترین منبعی که در اختیار داریم، زمانی است که در طی یک روز کاری در اختیار داریم. این موضوع بسیار اهمیت دارد که شما وقت محدودی که دارید را چگونه و به چه کارهایی اختصاص دهید و با چه اولویتی. من معمولا در هر روز، حداقل  50 درصد وقتم را با گروه هایی از کارکنانم می گذرانم. در این زمان من در مکان های مختلفی هستم  کارکنانم در همه جای شرکت به من دسترسی دارند، این می تواند در سالن فرودگاه باشد مرکز رزرو بلیط باشد مکان تعمیر و نگهداری هواپیما ها یا در میان  مشتری ها. سعی می کنم بیشتر وقت کاری ام را بیرون از چهار دیواری دفترم باشم. من همیشه فکر میکنم که اگر من در دفترم باشم، کار ها درست پیش نمی رود و احساس می کنم که کار های بسیاری است که باید انجام دهم و ورود پیدا کنم. البته ما جلسات و  نشست های مختلفی با تیم مدیریتی داریم برای بررسی استراتژی ها  و رویکرد ها و همچنین بررسی این که آیا کار ها به درستی پیش می روند یا نه . با وجود این، من همیشه سعی  می کنم که حداقل 50 درصد از وقتم را در میان مردم باشم و این عاملی است که باعث می شود که ما نسبت به رقیبان مان متمایز باشیم.

البته من همیشه وقتی را برای مراقبت از خودم اختصاص می دهم تا به امورات شخصی ام برسم و این موضوع را همیشه رعایت می کنم. همه می دانیم  که طول یک روز فقط  24 ساعت است و همیشه کار های زیادی برای انجام دادن وجود دارند باید این را بپذیریم که امکان انجام همه ی کار ها به صورت ناگهانی وجود ندارد. من همیشه دوست دارم که بیشترین کار را انجام دهم اما گاهی انجام دادن بعضی چیز ها غیر ممکن می شود و شما فقط باید یاد بگیرید که با این موضوع سازگار باشید و قبول کنید که در زمانی که داشته اید بهترین عملکرد را از خود نشان داده اید و باید از خودتان هم مواظبت کنید و همان طور که میدونید من در هفته ی گذشته در مسابقه ی ماراتن نیویورک شرکت کردم و یاد گرفته ام که چگونه این کار را با وجود برنامه ی سنگینم انجام دهم. حواسم به تغذیه مناسب و ورزش مستمر همیشه بوده . اگر منظم ورزش نمی کردم و به خودم انرژی نمی دادم و از خودم مراقبت نمیکردم و نمیدانستم که دقیقا کجا قرار دارم، نمی توانستم این کار را انجام دهم.

جان مکسول : موافقم اگر شما نتوانید از خودتان مراقبت کنید آنگاه قادر نخواهید بود که از شرکت و سازمان تون هم خوب مراقبت کنید.

اد باسشن:بله دقیقا درسته

جان مکسول : می فهمم .البته باید گفت که این یک کار خودخواهانه نیست و در حقیقت این یک حرکت هوشمندانه است برای اینکه بتوانید عملکرد خوبتان را حفظ کنید باید سلامت و تندرست باشید، شما خوب باشید شرکت و سازمان تون هم عملکرد خوبی خواهد داشت.

اد باسشن: بله این یک اصل است و گفتن آن آسان است اما انجام آن بسیار مشکل است. من می دانم که شما هم شبیه به من هستید و شرایط مرا دارید و همیشه چیز های زیادی هستند که دوست دارید آنها را با موفقیت به سرانجام برسانید.

جان مکسول : درسته ، وقتی متوجه می شوم که یک کاری را درست انجام نمیدهم همیشه به گذشته نگاه می کنم و به این موضوع فکر می کنم که وقت کافی را برای مواظبت و مراقبت از خودم در زمینه های روحی، روانی و جسمی نگذاشته ام به همین خاطر هست که کارها خوب پیش نمی رود. احیا و بازگشت به شرایط ایده آل در این حالت خیلی اهمیت دارد.  وقتی این اتفاق برای مدیری می افتد به این معنی است که وی در حال انحراف از مسیر اصلی و اصول مدیریتی است و بدیهی است که سازمانی که وی مدیر آن هست نیز ممکن است به مشکلاتی دچار  شود. همه این حرفهایی را که زدی دوست داشتم این که گفتی وقتی هنوز سرت روی متکا است و تازه بیدار شده ای بابت این که مدیر عامل ایرلاین دلتا هستی سپاس گذار، مفتخر و با تواضع هستی. همچنین گفتی به خودت نیز اهمیت می دهی و مراقب خودت هم هستی. باید بگویم که این ها هستند که باعث شده اند که تو به شخص و مدیری که امروز هستی  تبدیل بشوی و هر چقدر که تو پیشرفت می کنی، شرکت نیز همراه تو پیشرفت خواهد کرد. رهبر یک سازمان باید در کنار و دید کارکنانش باشد گفتی که 50 درصد از وقتت را صرف بودن در مکان های مختلف و با افراد می کنی من عاشق این موضوع هستم  چون که من معتقد هستم که شرکتی که افراد در آن رهبر خود را نمی بینند، ارتباط  افراد و مدیریت به زودی به صورت کامل قطع می شود. و لحظه ای که افراد مدیر خود را می بینند مانند این است که پدر به خانه اش باز گشته است و آن ها می گویند که این مدیر ماست چه مدیر خوبی است! در کنار ماست ،ما را تشویق می کند. ما او را از نزدیک دیدیم دست دادیم و با او عکس گرفتیم و چیزهایی از این قبیل  که  خیلی از افراد این موارد را مهم نمی دانند ولی من و تو هر دو می دانیم که چقدر اهمیت دارند. تصویری که آنها از شما در ذهن شون دارند بسیار تاثیر گذار هست ممکن است آنها تصمیمات مهم و جیاتی را که تو برای شرکت گرفتی را بعد مدتی فراموش کنند ولی آن ها غالبا برخورد های رو در رو با شما را به خاطر می آورند.

اد باسشن: بله این بسیار تاثیر گذار است و امروزه به وسیله ی فناوری های جدید شما می توانید این را بهتر از هر زمان دیگری انجام دهید زیرا که 80 هزار نفر کارمند، عدد بسیار بزرگی است  و من طبیعی است نتوانم با تک تک آن ها روابط شخصی داشته باشم اما از طریق فناوری من چندین بار در هفته را به چت کردن با کارکنان از طریق اینترنت می گذارنم و به سوالات شون پاسخ می دهم و در مورد نشست ها و کسب و کار صحبت می کنم و همچنین وقتی که در مسافرت هستم از طرق مختلف با آن ها ارتباط برقرار می کنم و یکی از آن ها تماس تصویری  است. من از فناوری خیلی بالایی استفاده نمی کنم و فقط از آیفون خودم استفاده می کنم و با آن ها یکی دو دقیقه صحبت می کنم یا یک ویدئو دو دقیق ای براشون ضبط می کنم و از این طریق آن ها مرا دنبال می کنند و کار سازمان و وظیفه خود را انجام می دهند. این طوری آن ها شما را می شناسند حتی اگر شما را به صورت فیزیکی نبینند. آن ها ممکن است شانس دیدن شما را نداشته باشند اما خواهند فهمید که شما چگونه فکر می کنید و می بینند که شما چه شکلی هستید و آن ها به نحوی شما را می بینند و  شما را می فهمند. گاهی به عنوان مثال به من می گویند که شما خسته به نظر می رسید و یا به نظر می آید ایده ای ذهن تون را درگیر کرده است. درباره من صحبت می کنند می فهمند که آنها برای من مهم هستند و من هم متوحه می شوم که چقدر براشون مهم هستم اینها همیشه برای من هیجان انگیز بوده است.

جان مکسول: بله درسته تو با آن ها می توانی صحبت کنی چون که آن بیرون در میان آنها هستی  و آن ها به سمت تو می آیند ارتباط می گیرند و صحبت می کنند. اگر تو با آن ها صحبت نکنی به تدریج فراموش می شوی. من فکر می کنم که تو در هیچ شغلی با پتانسیل بحران ساز بودن یک ایرلاین نبوده ای و دلیل آن شرایط بسیار زیادی هستند که ممکن است نتوانی آن را کنترل کنی. من و تو هر دو می دانیم که وقتی بحران ها آغاز می شوند حضور یک رهبر بیشتر از هر زمانی احساس می شود چون که افراد در بحرانها به نوعی شاید گفت فلج می شوند و نمی توانند کاری انجام دهند. شما چگونه خودت را در برابر بحران هایی که همیشه به صورت اجتناب ناپذیر اتفاق می افتند آماده می کنی؟ چطور افراد خود را در برابر این بحران ها آماده می کنی؟ آیا چیزی هست که که تو همیشه انجام بدهی و افراد بگویند که مشکلی نیست و ما از این مشکل هم گذر خواهیم کرد. در این باره صحبت کنید  لطفا”

اد باسشن: ما یک مجموعه قوانین داریم که آن را تمرین می کنیم و موارد را به کار می گیریم و اگر یک رخ داد ناخوشایند بزرگ پیش بیاید و یا رخدادی باشد که به معنای واقعی امور اصلی شرکت را مختل کند آن اقدامات را انجام می دهیم. در کسب و کار ما این رخداد ها بسیار است برای مثال اتفاقی که در 11 سپتامبر افتاد و یا بیماری های خاص و چالش های مرتبط با همه گیری بیماری  و یا مناقشات جهانی. ما با طوفان ها دست و پنجه نرم می کنیم، با زمین لرزه ها مواجه هستیم. ما با مشکلات ناشی از گران شدن سوخت دست و پنجه نرم می کنیم. ما با مشکلات سیاسی درگیر می شویم . تمامی این مشکلات بر فرهنگ و نحوه ی مسافرت مردم تاثیر می گذارد و احساس آن ها را درباره امور، تغییر می دهد. ویژگی که صنعت ایرلاین دارد این است که همه چیز مشخص و در جلوی چشم مردم و در تماس نزدیک با آنها اتفاق می افتد کسب و کاری است که در سبک زندگی مردم جای خودش را دارد ما در هر سال به 200 میلیون مسافر خدمات می دهیم و ما دقیقا در سبک زندگی آنها گنجانده شده ایم و زندگی آن ها را ممکن می کنیم ما قسمتی از زندگی آنها هستیم. این که آن ها چگونه به مسافرت می روند، این که چگونه زندگی می کنند، چگونه با دیگران ارتباط برقرار می کنند و اینکه آن ها چگونه روابط زندگی خودشان را بر اساس امکان جابجایی و مسافرت و گزینه های در اختیار برای این کار شکل می دهند. ما در شرکت یک شعار را جا انداخته ایم. این در واقع یک شعار درون شرکتی است   و آن اینکه که “No one better connects the world than Delta” هیچ کس نمی تواند بهتر از دلتا، جهان را به  هم وصل کند. آن 8 لغتی که گفتم ( هیچ کسی بهتر از ما جهان را به یکدیگر متصل نمی کند) من در این باره با جیم کالینگز نویسنده کتاب “از خوب به عالی” صحبت کردم و او به من گفت که تو باید هدف بعدی که می خواهی به آن برسی را تعریف کنی. تو به این قله رسیده ای و باید تلاش کنی تا به قله ی بعدی برسی. الان جهان ما بیش از هر جیزی بر اساس ارتباطات شکل گرفته است که این ارتباطات  می تواند فیزیکی باشد به این معنی که  ما hub هایی را ساخته ایم که باعث ایجاد ارتباطات فیزیکی بین مردم می شود. ما همچنین  در شکل گیری لحظات احساسی مردم نقش داریم. پس در نتیجه، موضوع اصلی مسئله ی همدلی است که یک ایرلاین ایجاد میکند. کسانی هستند هنوز صنعت شرکت های هواپیمایی را درست درک نمی کنند و فقط آن را یک سیستم  حمل و نقل ساده می انگارند در حالیکه در دنیای امروز یک ایرلاین فراتر از اینهاست.

جان مکسول: من در مصاحبه هام همیشه از افراد می پرسم که در حال حاضر علاقه ی آن ها معطوف به چه چیزی است و در حال یادگیری چه چیزی می باشند و دلیل این سوال این است که ما هر روز رشد می کنیم و همیشه در حال یادگیری هستیم و چیزی به اسم رسیدن وجود ندارد و ما هرگز به نقطه ی پایان نخواهیم رسید. بنابراین از شما می خواهم  که به ما بگویید که در حال حاضر در حال یادگیری چه چیزی هستید و چه چیزی در حال حاضر در ذهن تون می گذرد.  به ما بگو که این روزها در حال یادگیری چه چیزی هستی؟

اد باسشن: اولین چیزی که من در حال یادگیری برای خودم و همچنین برای شرکت هستم،بلند همتی و جاه طلبی برای جهانی شدن است. شما می دانید که ما در آمریکا قدرتمند هستیم و شخصا” شرکتمان را یک قهرمان ملی در آمریکا می دانم. ما عالی بوده ایم. ما در مورد موفقیت هایی که داشته ایم بسیار متواضع بوده ایم و من به آن افتخار می کنم. اکثر پرواز هایی که ما انجام می دهیم، در حدود دو سوم آنها در آمریکا می باشد. من در این مورد فکر می کنم که چگونه می توانیم شرکت مان را به مدال طلای جهانی برسانیم، مانند سکوی المپیک. ما یک قهرمان ملی هستیم اما برای تبدیل شدن به یک قهرمان جهانی یا قهرمان بین المللی هنوز فاصله داریم. منظورم این است که ما باید در سراسر دنیا دیده شویم و تبدیل شویم به بهترین ایرلاین جهان. البته من فکر می کنم همین الان هم در آن جایگاه قرار داریم اما من می خواهم که همه ی دنیا این موضوع را به رسمیت بشناسند که ما رهبر ایرلاین های جهان هستیم. هدف ها و نیاز های متفاوتی در این رابطه وجود دارد و رقابت کردن بسیار مشکل است و بسیاری از شرکت های هواپیمایی هستند که مالکیت آن ها دولتی است و اینکه ما باید با دولت ها رقابت کنیم امر بسیار مشکلی است.

جان مکسول:  آن ها پول فراوانی دارند

اد باسشن: فقط این نیست ،این موضوع خیلی خیلی سخت است. خدمت رسانی به مردم با فرهنگ های مختلف بسیار مشکل می باشد. برای مثال فرهنگ مردم آسیا با فرهنگ آمریکایی بسیار متفاوت است. فرهنگ لاتین و یا فرهنگ اروپایی . درک این موضوع که ما چگونه می خواهیم به رشد برسیم زیرا که رشد در مقیاس جهانی بسیار چالش بر انگیز است و بسیار هزینه بر است و ریسک بیشتری دارد. برنامه مون این هست که نقاط زیادی در دنیا  را به نحوی به هم متصل کنیم این یک فضا و فرصت جهانی برای شرکت است. و نگاه من به این موضوع نگاه یک ساله نیست بلکه این می تواند یک برنامه برای 25 سال آینده باشد دارم فکر می کنم که چگونه باید به آن مرحله برسیم و من می دانم که شرکت های هواپیمایی دیگر نیز در این مورد فکر می کنند و به شدت در حال سرمایه گذاری تهاجمی در این زمینه هستند اما شما باید بتوانید که از شاکله اصلی شرکت محافظت بکنید و باید از عالی بودن خدماتتان محافظت بکنید و از آن چشم بر ندارید. این چیزی است که در حال حاضر به آن فکر می کنم و در مورد آن آموزش می بینم . برای مثال من به مدت چند روز در اروپا بودم و در این مدت اوقاتی را با کره ای ها و فرانسوی ها گذراندم . این جور ملاقات ها کمک می کنند طرز تفکرم عوض شود و فهمیدم که انتظارات بالایی وجود دارد و در شاکله ی شرکت دنبال این می گردم که چه اشتراکاتی ما می توانیم با دیگران داشته باشیم. چه فرهنگی در مکان های مختلف حاکم است. و سرمایه گذاری حول این ارزش ها و نقاط مشترک فرهنگی چگونه امکان پذیر است.  من بسیاری از وقتم را صرف این مسائل می کنم تا متوجه این موضوعات شوم.

جان مکسول : بسیار زیبا. ادوارد، مصاحبه عالی بود.

اد باسشن : اجازه دارم مصاحبه را با یک داستان یک دقیقه ای در مورد شعارشرکت مون “keep climbing” ” به صعودتان ادامه بدهید” به پایان برسانم.

جان مکسول : بله حتما

اد باسشن : چند سال پیش تیم بازاریابی شرکت مان پیش من آمدند و گفتند این شعار “KEEP CLIMBING” را وقتش شده که عوض کنیم چون ما به آن جایگاهی که مد نظر مون بود رسیده ایم. “به صعودتان ادامه دهید” شعاری بود که ما هر موقع به مشکلی  بر می خوردیم از آن استفاده می کردیم زیرا که این یک پاسخ طبیعی انسانی در مواقع وجود مشکل هست ما همچنین از این شعار برای بهبود خدمات به مسافران استفاده می کردیم. این شعار بیانگر  جایگاهی که قرار گذاشته بودیم که برسیم هم بود. تیم بازاریابی شرکت نزد من آمدند و گفتند که ما نیاز داریم که این شعار را عوض کنیم زیرا که این شعار دیگر در کمپین بازار یابی ما جایی ندارد و ما بهتر از چیزی هستیم که باید باشیم. ما باید یک دیدگاه برجسته تر و شعار قوی تری را انتخاب  کنیم که نشان دهد ما بهترین هستیم و من به آنها گفتم که دیگر هرگز این ایده رو مطرح نکنید. تا زمانی که من در این شرکت هستم “به صعودتان ادامه دهید” اصلی ترین شعاری است که هویت ما را تعریف می کند و ما قصد داریم که به قله های جدید تر صعود کنیم هرگز در مورد تغییر این شعار صحبت نکنید. ” و بعد گفتن نظرم هم، آنها را از دفترم بیرون انداختم (خنده) . شعار “به صعودتان ادامه دهید” با روح اصلی کسب و کار ما که پرواز و اوجگیری است ارتباط مستقیم دارد. این شعار بیانگر این است  که به وضع فعلی مون ( هرچقدر هم عالی) رضایت نمی دهیم و  می خواهیم  به قله های جدید موفقیت برسیم و بیشتر اوج بگیریم و این اوجگیری نباید هیچ وقت متوقف شود.

جان مکسول : بله این شعار باعث رشد شرکت می شود و عوض کردن آن به معنی توقف رشد و ایستادن در جایی که هستیم می تواند باشد.

اد به خاطر این مصاحبه عالی از شما ممنونم

اد باسشن : خواهش می کنم جان من هم متشکرم.

مدیریت موفقمدیریت منابع انسانیفرهنگ سازمانی
کنترلر ترافیک هوایی، مدرس زبان انگلیسی عمومی و هوانوردی، دانشجوی دکتری برنامه ریزی درسی در آموزش عالی، یادگیرنده مادام العمر، عاشق یادگیری و یاد دادن، پدر دو فرزند، تولیدکننده پادکست هوانورد، نویسنده
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید