سارا
سارا
خواندن ۳ دقیقه·۴ سال پیش

تجربه‌های لبِ مرزی

خیلی از ما لبِ مرز تصمیم‌گیری برای شروع یا پایان چیزی ایستادیم. مرز تصمیم‌گیری برای دانشگاه رفتن یا نرفتن، انتخاب یا تغییر رشته، ادامه تحصیل، انتخاب شغل و یا استعفا، تغییر محل زندگی، مهاجرت، ازدواج یا طلاق، بچه‌دار شدن یا نشدن، راه انداختن کسب‌و‌کار شخصی، ادامه تحصیل در مقاطع بالاتر و ...

این تجربه‌های لبِ مرزی در زندگی گاهی سخت، چالشی و نفس گیرند. یکی از زمان‌هایی که خودمان را لبِ مرز موقعیت‌های نو می‌یابیم یا به آن فکر می‌کنیم که باید در راهی جدید قدم بگذاریم و زندگیِ نو را آغاز کنیم و تغییراتی در روند آن ایجاد کنیم، نزدیک روز تولدمان و یا روزهای ابتدایی سال جدید است. از همين رو کافه بیست‌تا‌سی با حضور آیدین حبیبی به عنوان مهمان به بررسی تجربه‌های لبِ مرزی در زندگی پرداخت. در ادامه به برداشت خودم از این بحث می‌پردازم.

فایل صوتی کامل این جلسه هم با عنوان پادکست کافه بیست‌تا‌سی-اپیزود سوم منتشر شده.

عموما یک طرف انتخاب با بودن در منطقه امن و طرف دیگر آن قدم در مسیر تاحدودی ناشناخته و ماجراجویی است!
عموما یک طرف انتخاب با بودن در منطقه امن و طرف دیگر آن قدم در مسیر تاحدودی ناشناخته و ماجراجویی است!


ماهیت اصلی تجربه‌های لبِ مرزی این است که عموما تا لحظه‌ای که انتخاب نشدند راحت نیستند. حتی تا مدت‌ زمان طولانی هم قابل تشخیص نخواهد بود که انتخاب درستی داشته‌ایم یا خیر؟

چه زمانی درگیر این تصمیمات می‌شیم؟

معمولا شروع این تصمیمات از نارضایتی شکل می‌گیره. اونجاست که این تصمیمات ظاهر میشه و آن زمان است که فکر می‌کنیم وقت تغییر فرا رسیده. برای مثال زمانی که از شغلمون رضایت نداریم و یا احساس فرسودگی شغلی می‌کنیم. تصمیم می‌گیریم تا تغییری در وضعیت موجود ایجاد کنیم. در چنین موقعیتی لازم است که کمی توقف کنیم. وضعیت قبلی رو که در اون بودیم بررسی کنیم:

چی بر من گذشت؟

به چه چیزی می‌خوام بسازم؟

به چه کسی می‌خوام تبدیل بشم؟

چه چيزهایی مثبت بود؟

چی یاد گرفتم؟

چه چیزهایی یاد دادم؟

 باید مسیرمون رو با در پرسیدن سوال‌های بالا از خودمون، انتخاب کنیم.
باید مسیرمون رو با در پرسیدن سوال‌های بالا از خودمون، انتخاب کنیم.


به جای تو انتخاب می‌کنند!

عدم قطعیت در طرف دیگر مرز!


ادامه مطلب رو می‌تونید در سایت بیست‌تاسی مطالعه کنید.


و اما تجربه شخصی خودم:

خود من چندین بار در طول زندگی در نقاط لبِ مرزی قرار گرفتم. اونجایی که می‌خواستم در سال اول دبیرستان یه شهر دیگه مدرسه برم! اونجایی که خواستم انتخاب رشته کنم و ریاضی رو انتخاب کردم! اونجایی که در انتخاب رشته دانشگاه باید براساس اولویت رشته و شهر مرتب می‌کردم. روزی که خواستم تصمیم بگیرم پشت کنکور بمونم و یا دانشگاه ثبت نام کنم و روزی که تصمیم گرفتم برم برای ارشد و ...

برای مثال در یکی از این تجربه‌ها، زمانی که می‌خواستم شغلم رو تغییر بدم و از شبکه کاری و آموزش‌هایی که در شغل قبلیم دیده بودم جدا بشم و نقطه جدیدی رو به امید تغییر، پیشرفت و ... شروع کنم، همین احساس عدم قطعیت و لبِ مرز بودن رو داشتم.

روشی که اون روزها پیاده کردم این بود که شروع کردم با آدم‌هایی که در هر کدوم از دو حوزه فعالیت داشتن و چندین گام از من جلوتر بودن گفت‌وگو کردن و تا حدی که می‌شد اطلاعات از مسیر و وضعیت زندگیشون کسب کردن. بعد از اون لیستی از مزایا و معایب هر دو مسیر تهیه کردم و با بررسی اولویت‌هام و اینکه در آینده می‌خوام کجا باشم، شغل الانم رو انتخاب کردم.

نوبت شماست:

شما در حال حاضر در کدام موضوع لبِ مرز هستید؟

زندگیتصمیم‌گیریانتخاب
روزهایی که می‌نویسم!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید