فکر می کنم پس وجود دارم
“Cogito, ergo sum”
عبارتی لاتین است و معنای آن "فکر می کنم، پس وجود دارم" است. در قرن 17 اولین بار رنه دکارت این ایده پیچیده را مطرح کرد. در آن زمان او جزو افراد پیشرویی بود که پیشاپیش موج علمی که به سمت اروپا حرکت می کرد قرار داشت و اغلب از او بنام پدر فلسفه مدرن یاد می شود. این ایده پیشرو برای دور ریختن افکار سنتی که علوم قرون وسطایی را احاطه کرده بودند بود.
در دوران قرون وسطی، متفکرین بزرگ سعی داشتند علوم را تنها بر اساس حس بنا نهند. دکارت به این شیوه علاقه مند بود چرا که باور داشت علوم "در معرض شک" (قابل شک کردن) است. بجایش، دکارت ایده متضادش را مطرح کرد "شیوه شک". با استفاده از این شیوه، او هر چیزی که مستعد کوچکترین شکی بودند را غلط در نظر می گرفت. گفته "فکر می کنم پس هستم" بنیان این تئوری اش بود.
او فکر کرد که هیچ شکی وجود ندارد که او وجود دارد، پس باید یک اتفاق کاملا قطعی وجود داشته باشد. او این ایده را در کتاب تاملات دوم اش (Second Meditation) توضیح داد. کتاب را به صورت نقل قول شخص اول می نویسد، ولی از خواننده می خواهد که سعی کند همراه با او بیاندیشد تا بتوانند منطق پشت تئوری معروفش را درک کنند. در کتاب اولش، توضیح می دهد که تمام حواس در معرض شک هستند، پس قابل اتکا نیستند. در حقیقت، این باورها را غلط درنظر می گیرد، نه اینکه فقط غیر قابل اتکا.
ولی در کتاب دومش، می خواهد به خواننده نشان بدهد که با اینکه تمام ادراکات حسی غلط هستند، به این معنا نیست که شخص وجود ندارد، که می تواند نتیجه منطقی اگر تمام حواس نادرست باشند است. توضیح می دهد که اگر مردم می توانند فکر کنند، پس باید وجود داشته باشند (حتی اگر نتوانند ببینند، بشنوند، حس کنند یا بوی را حس کنند). علی رغم اینکه خواننده چه چیزی را درست و غلط می انگارد، این حقیقت که او دارد فکر می کند نشانه ی این است که او وجود دارد.
نقل قولها:
خواندن تمام کتابهای خوب شبیه گفتگو با بهترین مردان قرون گذشته است.
اگر شما یک جستجوگر واقعی حقیقت باشید، لازم است که دست کم یک بار تا آنجا که ممکن است به همه چیز شک کنید.
عقل سلیم بیشترین ماده اولیه است که در جهان تقسیم شده است، چون همه بر این باورند که به اندازه کافی دارند.
ترجمه از Highbrow.com