شقایق پاکی پودنک
شقایق پاکی پودنک
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

زندگی بر موج

شب

کوله بارش را بر دوش می‌اندازدله بارش را بر دوش می‌اندازد

گویا

راه طولانی را باید سفر کند

تا پشت کوه های زمستانی

به پشت آن کوه ها که روز معنا ندارد

که سرد و یخبندان است

همه دل‌ها

دل‌ها شکسته، دشت ها محزون

و گل ها پژمرده

ستارگان در آسمان راه خود را دوان دوان پیش گرفته

و دور می‌شوند

به ماه پناه می‌آورند

شاید آن‌ها نمی‌دانند که ماه با انسان‌ها

هم پیمان است

آن‌جا سرزمین شکار شب است

سرزمین دل‌سردی، تنهایی

گویا

خیال انسان‌ها تنها در حد مرگ فراتر می‌رود

و خیال‌شان

از آرزوها حدّ گذشته

و دیگر آرزویی ندارند

تنها به تماشای جهان نشسته اند

تیره و تار به جهان می‌نگرند

گویا جهان

همیشه پر از سکوت بوده برای آن‌ها

و

همیشه دریای محبت خشکیده بوده برای آن‌ها

منتظرند

منتظر این که روزی، موجی بیاید

و

زندگی شان را بر آب ببرد

شقایق پاکی پودنک

شقايق پاکی پودنکشاعرنویسندهشعر نورمان
کارشناس ادبیات فارسی/عضو انجمن نویسندگان برتر ایران/نویسنده سه کتاب مستقل، سه داستان کوتاه، هفت دیوان شعر مشترک/ویراستار کتاب و نشریات، شاعر، نویسنده، گوینده/همکاری با بیش از ۱۴۰ نشریه دانشجویی/
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید