ویرگول
ورودثبت نام
شیرین صفردیمان
شیرین صفردیمان
شیرین صفردیمان
شیرین صفردیمان
خواندن ۴ دقیقه·۱۶ روز پیش

چرا یهو اژدها شدم؟

از سالن سینما که اومدیم بیرون، هزار فحش و لعنت به خودم دادم که چرا توی ذهنم آرتین رو با هم‌کلاسی‌ش مقایسه کردم، چرا سرش داد زدم؟

مگه قرار نبود این رفتار و خشم بی‌خودی رو اصلاح کنم؟ مگه قرار نبود تحت هیچ شرایطی با کسی مقایسه‌اش نکنم؟

اما منِ لعنتی افسار عقل و دلم رو بعد از دیدن برگه‌های امتحانی هم‌کلاسی آرتین که اشتباهی سر از خونه‌ی ما درآورده بودن، از دست دادم. توی ذهنم هر ثانیه اون برگه‌های بدون غلط رو مرور می‌کردم و می‌گفتم چرا بچه‌ی من برگه‌های امتحانیش این‌قدر بی‌نقص نیست؟

قرار نبود مثل بابا بشم

چرا منی که تمام تلاشم رو می‌کردم مقایسه نکنم و مثل پدرم نباشم، الان توی دام افتادم؟ چرا من دم به تله دادم؟

شیرین! مگه با خودت قرار نذاشته بودی این کار کثیف رو نکنی؟ چی شد تو هم دلت بچه‌ی بی‌نقص خواست؟

آره، دلم با دیدن اون برگه‌ها یه پسر شاگردزرنگی خواست که تمام برگه‌اش پر از تعریف‌های دهن‌پرکنِ معلم باشه.

مگه من آدم نیستم؟

منم دلم می‌خواد بچه‌ام دقت و توجهش بالا باشه. تا بهش بگم «فِ»، فرحزاد رو بلد باشه. انتظار زیادیه؟

منم آدمم، منم انتظاراتی دارم. چرا هر بار توی برگه‌های امتحانی آرتین باید حداقل یکی‌دو تا بی‌دقتی و غلط باشه؟

چرا نباید توی امتحان‌های کتبیش نمره‌ی کامل بگیره و دل منم خوش بشه؟

روز قبل از امتحان

قبل از اینکه بریم سینما، بعد از گذشت یک روز از دیدن اون برگه‌های لعنتی، داشتم با آرتین ریاضی کار می‌کردم که برای امتحان چهارشنبه‌اش آماده بشه.

روز قبلش هرچی کار کردیم بلد بود، اما امروز انگار هیچی بارش نبود. انگار داشت با تمام وجود با منِ درمانده لج می‌کرد که بگه: «ببین! فکر نکن اون برگه‌ها رو دیدم منم یهو عوض می‌شما، من همینی‌ام که هستم.»

فکر می‌کردم الان هرچی سؤال نوشتم، آرتین همه رو بلده، غافل از اینکه قرارِ بدتر هم رفتار کنه.

در نهایت، بعد از اینکه به زور و داد و بیداد تمریناش رو نوشت، باهاش قهر کردم چون توی هر سؤال یکی‌دو تا مورد رو جا انداخته بود و از نظر من حسابی گند زده بود.

تقصیر خودم بود؛ می‌دونستم با داد زدن شرایط بدتر می‌شه، ولی مدام اون برگه‌های لعنتی، اون تعریفا جلوی چشمم می‌اومدن.

حتی یکی‌دوبار تو روی آرتین زدم که «برگه‌های سپهر رو یادت بیاد!»

پشیمونی فایده‌ای نداره

اما الان مثل... پشیمونم. کاش زمان به عقب برگرده. کاش اون حرفای بیشعورانه رو نزده بودم.

از اینکه منم شدم مثل بابام، از خودم بدم اومد. نه اینکه بابام آدم بدی باشه‌ها، نه. اتفاقاً کافیه یه زمان کوتاه کنارش بشینی؛ عمراً دیگه دلت بخواد از کنارش بری.

اما همیشه عادت داشت ما رو با بچه‌های مردم مقایسه کنه و حتی الانم که سنی از بچه‌هاش گذشته، تا بحثی پیش بیاد بچه‌های هر ننه‌قمری رو تو سر ما می‌کوبه.

اژدهای دو سر

ای وای من! یه اشتباه، یه برگه‌ی امتحانی با من چه کرد؟ نمی‌دونم چرا تمام اولویت‌هام با دیدن نمره‌های خوب و تعریف‌های بسیار چشم‌نوازِ معلم زیر اون برگه‌ها نقش بر آب شد و منو تبدیل به یه اژدهای دو سر کرد!

منی که همیشه پیش خودم می‌گفتم فدای سرش که نمره‌ی کم گرفت. مگه من این همه شبانه‌روز درس خوندم به کجا رسیدم که بگم به خاطر درس خوندنم بوده؟ حالا افتادم به مقایسه و غر زدن.

پیش خودم می‌گفتم فدای سرش که زندگی رو سخت نمی‌گیره. اصلاً اصلشم همینه که دلش رو بزنه به دریا و بی‌خیال باشه. مگه دنیا چند روزه؟

امشب رو فقط با سرزنش کردن خودم گذروندم. هی گفتم: «شیرین! واقعاً که حسابی گند زدی دختر! تو هم با این کارات آرتین رو از خودت دور می‌کنی.»

از خودم ترسیدم

از خودم خیلی ترسیدم و الان دوست دارم مثل ابر بهار گریه کنم و از خودم بخوام که خودم رو ببخشم و دیگه هیچ‌وقت سراغ مقایسه نرم.

اما چجوری باید این رفتار رو دیگه تکرار نکنم؟ منی که تمام فوت‌وفن‌های این مدل رفتارها رو بلدم، منی که پیش خودم ادعا دارم که صد هیچ از پدر و مادرم بهترم؟

راستش رو بخواین، از خودم ناامید شدم. قرارم با خودم این نبود و حالا باید قول بدم با تکرار نکردنش این اتفاق رو هم برای آرتین، هم برای خودم جبران کنم.

آرتینِ مادر

پسر قشنگم، جنابِ رئیس بانک، تو همیشه باعث افتخارِ مامان شیرین هستی. کاش می‌تونستم با تمام وجودم ازت عذرخواهی کنم. کاش می‌شد حرف‌ها و رفتارهای امروزم رو از ذهنت پاک کنم.

کاش می‌شد...

پسر چشم‌قشنگ من، تویی که تا یه کوچولو احساسی می‌شی بدون ریا اشک می‌ریزی و کلی مهربونی می‌کنی، تویی که توی موهام دست می‌کشی و نازم می‌کنی، کاش درکم کنی که منم مادری رو اولین باره دارم تجربه می‌کنم و اگه با حرفام زخمی به قلب تو می‌زنم، به خودم خنجر می‌زنم.

من عاشق «مامان شیرین» صدا کردناتم. وقتی اینقدر قشنگ و ناز صدام می‌کنی، دلم قنج می‌ره.

بذار تمام ساختارهای نوشتاری رو ببرم زیر سؤال، جای فاعل و فعل رو عوض کنم و بگم: ببخش منو.

یک جمله برای آرتینِ مامان‌شیرین کامنت کنین🫶

مقایسهامتحاننویسندگییادداشت روزانهوبلاگ
۹
۱۱
شیرین صفردیمان
شیرین صفردیمان
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید