تنهایی، از بزرگترین نعمت هاست. البته منظورم از تنهایی، انزوا نیست. بلکه مقصود من بسیار شبیه است به عقیده ی لوییس بونوئل درباره ی تنهایی:
تنهایی را دوست دارم به شرط آنکه هرازگاهی دوستی بیاید تا درباره آن با هم گپ بزنیم.
بله! انزوای مطلق نه تنها خوب نیست، البته به عقیده ی من، بلکه آسیب زا هم هست. حجم قابل توجهی از تجربه در معاشرت با دیگران به دست می آید. مگر اساسی ترین چیز در تکامل یافتن و رشد معنوی و شخصیتی یک فرد، تجربه نیست؟ خواندن کتاب، تماشای یک فیلم، سفر، تفکر و ... همه راه هایی برای کسب تجربه اند. حتی تماشای نقاشی های خوب که مفهوم یا حسی را به همراه دارند و گوش دادن به موسیقی ای که حسی را بر می انگیزاند. این احساسات ممکن است حس هایی باشند که قبلا تجربه نشده اند. پس اساسا لازمه ی تکامل یافتن و یا به اصطلاح عامه، "عاقل شدن" ، کسب تجربه است. پس انزوای مطلق ما را از یک مخزن کسب تجربه باز می دارد. اما اگر اطرافتان را از آدم هایی که فکر و ذهنشان در پی پوچی و مسائل کاملا مزخرف و بیهوده است پر کنید، نه تنها سودی نمی برید که ضرر هم می کنید. و چون جامعه پر است از این دسته آدم ها، باید از آن ها به تنهایی پناه برد. تنهایی کمک شایانی به انسان می کند. از تنهایی بهره ببرید. تارکوفسکی، کارگردان بلند آوازه روسی، چنین می گوید:
به نظرم جوون ها باید تا جایی که ممکنه تنها باشند. هر آدمی از کودکی باید یاد بگیره که چطور وقتش رو به تنهایی بگذرونه! این به این معنی نیست که باید تنها باشه بلکه نباید از تنهایی حوصلش سر بره!
پس، تنهایی را یاد بگیرید تا این نعمت از دست نرفته است!