ویرگول
ورودثبت نام
Slade.
Slade.
خواندن ۲ دقیقه·۴ ماه پیش

قلمرو رویا.

در اسواز خفه شده ی آغاز شام، جایی که سایهها با زیباییِ روحانی میرقصند، حقیقتی در پشت حجاب رازآلود، یک روشنایی مخفی شده در پارچهای از خیال پنهان است. "آنچه را میبینیم یا به نظر میرسد، جز رویا درون رویا نیست"، بادها به خمار گذرا خود، رازهای کیهان را بر پرده ناگهانیِ خود میکشاند.

در بیانتهای نقشهی جهان، جایی که ستارگان مثل الماسهای پراکنده بر روی عبای نیمهشب درخشانند، هر نوری که درخشش آن نقش بیانیهای است برای رویاهایی که در پارچهی وجود تنیده شدهاند. زیرا ما چه هستیم مگر رویاپردازان، در حال خروشیدن در میان سمفونی کیهانی، جان ما با بینهایت تاراج شده،آیا سرنوشتهای ما با تار و پود خاکستر ستارهها و نور ماه نوشته شده؟

در عمق خواب ما، جایی که واقعیت به غبار خیال محو میشود، خود را در یک قلمرویی که زمان فقط یک الهام است و حدود امکان پنداشتهها به قلمرویی از عجایب ابهت میکنند، معلق میبینیم. اینجا، در میان جهان رویاها، ما آزادی داریم که در کوریدورهای ناخودآگاهمان سرگردان شویم، مناظر اشتیاقها و ترسهایمان، امیدها و پشیمانیهایمان را بررسی کنیم.

اما حتی در حالی که این شبکهی ذهن را طی میکنیم، یادآور حساسیت طبیعت واقعیت های ما، زیبایی فانی دنیای اطرافمان میشویم. چه چیزی رویاست مگر نگاهی محو و زودگذر به عمق روح ما، ترتیبی از بینهایت تشنهها و ترسهای ما؟ و چه چیزی واقعیت است مگر سرابی، در افقِ وجدان ما درخشان، همیشه پنهان و گذرا؟

پس اجازه بدهید رمز وجودمان را بپذیریم، اجازه بدهید در شگفتی رویاهایمان به سر ببریم. زیرا در پارچهی کیهان، که با نخهای نورستاره و نورماه تنیده شده، ما فقط مسافرانی فانی هستیم، در حال سفر کردن در قلمروهای خیال. و در پایان، شاید رویاهای ما کلیدی برای رموزگشایی از اسرار کیهان باشند، ما را در سفری از کشف خود و روشنایی هدایت کنند.







رویااولین نوشته
To read and to write….
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید