ویرگول
ورودثبت نام
صادق ستوده‌نیا
صادق ستوده‌نیاخودش را چکه چکه از نوک قلم می‌چکاند. ردی سرخ باقی می‌گذارد؛ مبادا صیاد راه گم کند...
صادق ستوده‌نیا
صادق ستوده‌نیا
خواندن ۲ دقیقه·۶ ماه پیش

همخوابگی با صلح؟ وسط جنگ؟

فکر کنید توی یک محله پایین شهر، یک گروه قلچماق زورگو اومدن دم در خونه شما. سنگ انداختن تو خونه، شیشه شکستن، چماق به دست دارن عربده‌کشی می‌کنن. پدر و برادر شما هم چوب و چماق برمی‌دارن برن برای مقابله.

تو این صحنه، در مقابله با کسانی‌ که بارها ثابت شده زبانی جز زبان زور نمی‌فهمند، دعوت به صلح و مجیز صلح رو گفتن و دعوت به گفتمان تنها باعث سست شدن اراده‌ی پدر و برادر شما میشه.

تو این صحنه باید رجز خوند. باید گفت اگه همه‌ی مردهای این خونه رو زدین کشتین، هر زنش هم خودش یه مرده. باید پشتِ پدر و برادرتون در بیاین. اونم با توپ پر.

خواهرم، برادرم، الان وقت مناسبی واسه شاعرانگی با مفهوم صلح نیست. الان باید رجزِ زینبی بخونید، القای ناامیدی نکنید، سست نکنید اراده و روحیه‌ی مردم رو... وقت برای اینطور قلم زدن‌ها بسیار است.

نمی‌دونم چه اصراری دارن بعضی از دست‌به‌قلم‌ها، برای نوشتن شاعرانه‌های نخ‌نمایی با موضوع صلح و ضدجنگ، که هزاران هزاران نمونه شبیه بهشون هم موجود هست. حتی بدون هیچ ابتکار و نوآوری. و شوربختانه اغلب هم لابلای اون‌ها پر از اندیشه‌ها و رویکردها و نگرش‌های غلط و به شدت ضدصلح و از سر ضعف هست.

چرا؟ چون پا رو گذاشتن روی گازِ احساسات؛ و فقط احساسات. چون فقط به فکر ارضا کردن احساسی خودشون هستن و درکی از موقعیتی که درش هستیم ندارن. موقعیت الان بدون هیچ تعارفی جنگیه. الان وسط جنگ هستیم. موضع من به هیچ وجه جنگ‌طلبانه نیست و نخواهد بود. اما در دنیایی که بارها و بارها ثابت شده قانونش قانون جنگله و قلدرمآبی، شما ناگزیر باید جنگ بلد باشی. لازمه‌ی صلح، بلد بودن جنگه وگرنه تا می‌خوری توی سرت می‌زنن و رویای صلحی که داری رو آنچنان مورد تجاوز قرار میدن که دیگه نتونی کمر راست کنی‌.

عاجزانه درخواست من حقیر اینه، اگر موافق و توجیه شدین، پس جای اون نوشته‌های نخ‌نما، از قدرت و اقتدار بگید، رجز بخونید، همونطور که در شاهنامه بسیار بسیار نمونه و شاهد مثال واسش داریم.

صلح خوبه، ولی یه وقتایی جنگیدن عین شرافته و پشت کردن به جنگ عین بی‌شرفی...

شاهنامه بخونید.

گردآفرید در شاهنامه
گردآفرید در شاهنامه

صلحجنگشاهنامهایراننوشتن
۱۷
۲
صادق ستوده‌نیا
صادق ستوده‌نیا
خودش را چکه چکه از نوک قلم می‌چکاند. ردی سرخ باقی می‌گذارد؛ مبادا صیاد راه گم کند...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید