Stockholm
Stockholm
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

The heir of death|وارثِ مرگ


با حالتی نگران سر برگرداند، و نگاهی به اطراف انداخت.

پس از بازرسی دور و بر نیز، دوباره نگاهش را به نقطه نامعلومی از دفتر دوخت.

سخت بود وظیفه شینیگامی را بر دوش کشیدن... وظیفه خدای مرگ، انتقال دهنده افراد به دوزخ.

در حالی که قلم را محکم در دستش فشار میداد ، در حاشیه های دفتر چیزی مینوشت...

لب هایش از هر دو طرف کش آمدند. به تلاش انسان ها برای بقا، سخت خندید.

به فکر فرو رفت؛ همانند قاتلی که در قبرستان متروک گناهانش غرق شده بود.

آری، او خدا نبود. فردی بود استثنائی، مجرم. هر چیزی جز خدا.

از قدرتی که در اختیارش قرار گرفته بود هراسی نداشت؛

کاملا پذیرفته بودتش، و ان موهبت را در راستای اهدافش استفاده میکرد؛ اهدافی هراس آور، نامشخص، و پنهان.

در فکر موقعیتی بود که خَلق های مخلوقش را از درون متلاشی، و پس از مرگ بی سر و صدای روح شان، انهارا به مرگی آرام دعوت کند... آفرینشی که او به انها برتری داشت.

گویی با مرگ هر یک از این انسان های فانی، روح خودش جان می گرفت!


مرگدفترچه مرگشیناگامیشینیگامیوارث
و روزی زیر آوار حرف ها، جان خواهیم داد.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید