سوده?
سوده?
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

چرا اومدم اینجا؟

از بچگی زیاد مینوشتم. خیلی زیاد. یه رمان احمقانه هم نوشتم که الان که نگاه میکنم میبینم با توجه به اون سنم زیاد احمقانه هم نبود. طبیعتا یه دختر نوجوون تو دبیرستان رمان عشقی بنویسه دور از تعجب نیست. شخصیت های رمانم یه دختر و یه پسر دیوونه بودن که عاشق هم شدن و دختره رو خونوادش طرد کردن و پسره هم بعد از چند وقت خیانت میکنه. این خیلی عجیبه اما من اون موقع برای اون دختره گریه کردم. اشکاش رو هم دیدم. خونش رو هم تصور کردم و لذت بردم که خالق دنیایی ام که هیچکی اونو ندیده و نمیتونه ببینه، بجز با اجازه من. این غم انگیزه که بعد از چند سال برگشتم و اثر هنری ای که براش وقت گذاشتم و باهاش گریه کردم رو پاره کردم تا کسی مسخره‌م نکنه.

اخیرا با آدم های زیادی در ارتباط بودم که داستان مینویسن. یجورایی احساس کردم مقابلشون هیچی نیستم. این غم انگیزه و من اومدم اینجا تا تمرین کنم و بنویسم تا مهارت نوشتنم رو قوی کنم. البته احساس میکنم قبلش باید به عزت نفسم فکر کنم. اما در کل خوشحالم که اینجام.


نوشتنرمانمهارت
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید