ویرگول
ورودثبت نام
تهمتن
تهمتنزندگی در تن لحظه جاریست
تهمتن
تهمتن
خواندن ۶ دقیقه·۳ ماه پیش

خوشبختی جود نداره ...

سلام بر دوستان گل ویرگولیم حتما این متنی که نوشتمو تا انتها بخونید که سو برداشتی صورت نگیره 🙏

لطفا اول متن پایین رو بخونید و بعدش پادکستی که گذاشتمو گوش کنید که تحلیلی روی متنه .

  • زیاده خواهی و نارضایتی انسان

  • تعویق رضایت و رنج همیشگی

  • خوشبختی و نقش ذهنیت انسان

  • راه حل واقعی در زندگی مدرن

  • نتیجه‌گیری: هزینه و اعتدال

زیاده‌خواهی و نارضایتی انسان

مشکلی که اخیراً به وضوح آن را در سراسر زندگی مشاهده کرده‌ام، زیاده‌خواهی انسان است. پی برده‌ام که انسان هیچ‌گاه، مطلقاً هیچ‌گاه، راضی نمی‌شود و همیشه با دهن‌کجی به آسمان می‌نگرد و حقش را طلب می‌کند. جالب اینجاست که هرچه توانگرتر باشد، بیشتر هم طلب می‌کند.

درویش و غنی بندهٔ این خاک درند / و آنان که غنی‌ترند، محتاج‌ترند.

تعویق رضایت و رنج همیشگی

من نیز همین‌گونه هستم. می‌ایستم تا به چیز مورد نظر برسم یا به یک زمان خیالی دست پیدا کنم تا پس از آن زندگی کنم و لذت ببرم. انگار قرار است پس از آن، همه چیز همیشه و همه جا عالی و آرام باشد و من بتوانم تا نهایت لذت ببرم. اما راستش، طبق چیزی که خود دربارهٔ زندگی فهمیده‌ام، این زمان تنها خیالی بیش نیست. هر واقعهٔ به ظاهر نیکی که در زندگی انسان رخ دهد، پشت سرش هزاران مشکل و مصیبت نیز می‌آورد. دقیقاً به همین دلیل است که آدمی هیچ‌گاه با این شیوهٔ زندگی نمی‌تواند به رضایت برسد؛ چرا که همواره موضوعی هست که او را بیازارد.

شخصی را تصور کنید که سه یا چهار سال طولانی را صرف رسیدن به شغل موردعلاقه‌اش کرده و در این مدت تمام زندگی خود را به تعویق انداخته است. حالا همین آدم که رضایت زندگی را به پس از دستیابی به شغل موکول کرده، وقتی به هدفش می‌رسد، با مشغلهٔ فراوان و مصیبت‌های جدید شغل خود روبه‌رو می‌شود و درمی‌یابد آن‌طور که فکر می‌کرده خوشبخت نشده یا آن رضایتی که به تعویق انداخته بود، هنوز به دست نیامده است. این فرد در این مرحله دو حالت دارد: یا دوباره رضایت را به اتفاقی دیگر (مثلاً ازدواج) به تعویق می‌اندازد، یا خردمند می‌شود و خود را از این منجلاب دلسردی و ناامیدی رها می‌کند.

برای خود من نیز این اتفاق مدام در حال وقوع است. تا دیروز که کنکور داشتم، تمام سه سال دبیرستان در فکر رسیدن به روز اتمام کنکور بودم و خیال می‌کردم پس از آن خوشبخت می‌شوم. اما به محض رسیدن، متوجه شدم هیچ نیک‌کامی در آن نبود و مصیبت‌های بعد از آن به سراغم آمد.

در کل، آدمی باید درک کند که در هر نقطه‌ای از زندگی که باشد، رنج و مصیبت را تجربه خواهد کرد. این مصیبت‌ها هیچ‌گاه تمام نمی‌شوند و همواره چنگالشان را بر گلوی انسان می‌فشارند. چه قبل از کنکور باشی، چه بعد از آن؛ چه قبل از شغل، چه بعد از آن؛ چه در فقر، چه در ثروت، باز هم مصیبت داری. این یعنی رنج و بدبختی بخشی گریزناپذیر از زندگی انسان است. این واقعیت بسیار تلخ و ناخوشایند است، اما کاری نمی‌توان کرد و همین است که هست.

خوشبختی و نقش ذهنیت انسان

خلاصهٔ حرف من دربارهٔ خوشبختی این است که مشکل انسان، به تعویق انداختن آن است. به عقیدهٔ من، خوشبختی وجود خارجی ندارد؛ در واقع چنین واژه‌ای پوچ و مضحک است. چرا که انسان همواره به دنبال آن می‌دود و هیچ‌گاه هم به آن نمی‌رسد. طبق موارد بالا، درد و رنج اجتناب‌ناپذیر است و شیرهٔ آن همواره در هر حالِ زندگی وجود دارد و تنها از واقعه‌ای به واقعهٔ دیگر در گریز است. پس بر این اساس، اگر آدمی خوشبختی را «همواره خوش بودن و بی‌غمی» ترجمه کند، در واقع به سوی چیزی دویده که تنها در خیالات و قصه‌ها می‌توان به آن دست یافت. اما اگر آن را «زندگی در عذاب و کنار آن کمی خوشی» تلقی کند، دیگر دویدن به سویش معنی ندارد؛ چرا که او در هر لحظه، دقیقاً خوشبختی را دارد و نیازی به دویدن به سویش نیست.


وقتی انسان این حقایق را بداند، پنجره‌ای به رویش باز می‌شود که دقیقاً به سمت چه چیزی می‌دود. در واقع ما در جهان به هیچ سمتی نمی‌دویم؛ چرا که همه چیز را در آن داریم: چه خوشبختی به مفهوم درست، چه بدبختی و عذاب، و چه شادی و شور. همه از ذهن انسان بیرون می‌آید. کسی که نمای ذهنش را درست تنظیم کرده و به سوی حقیقت می‌نگرد، در واقع افقش دیوار نیست، بلکه درختان سبز و رقص آن‌ها در باد است. چنین فردی می‌تواند از زندگی رضایت داشته باشد، چرا که «از کوزه همان برون تراود که در اوست.» این ذهن آدمی است که واقعیت زندگی و خوشبختی و بدبختی او را می‌سازد.

ما در داستان‌ها همان‌طور که دیوژن را داریم، ضحاک را نیز می‌بینیم. اولی که از کل مادیات خالی است و در خرابه‌ای زندگی می‌کند، اما رضایتمند است؛ و دومی که در قدرت و ثروت می‌زیَد و همواره از دست دادن قدرت و نارضایتی در او می‌جوشد. صحبت من زندگی درویشانه و بی‌حرکت بودن نیست، بلکه می‌گویم آدمی باید حقیقت را بداند: هیچ چیز جلوتر انتظارش را نمی‌کشد. به هر چیز که دست یابد، شیرینی آن اول به کامش خوش می‌آید و پس از مدتی تبدیل به تلخی می‌شود و او را زده می‌کند. آدمی وقتی این حقیقت را بداند، آرام‌تر و آسوده‌تر قدم برمی‌دارد و زندگی‌اش را راستین‌تر می‌سازد.


راه‌حل واقعی در زندگی مدرن چیست؟

در جهان مدرن، تمام توضیحات بالا کاملاً صادق‌اند و مو لای درزشان نمی‌رود، اما موضوع متفاوت، نحوهٔ رسیدن‌هاست. در جهان مدرن، همه چیز مانند قرقره‌ای عجول و شتاب‌زده است. همه می‌دوند و می‌دوند و سرعت حرکت را خیلی سریع کرده‌اند. همین باعث شده که آدمی هی می‌رود و تند قدم می‌زند، هی می‌رسد و هیچ نمی‌بیند. بعد از خیال خود دوباره می‌دود تا چیزی بیابد، اما باز هم چیزی نمی‌یابد و همین او را همواره غمگین و مفلوک می‌سازد.

نتیجه‌گیری: هزینه و اعتدال

من خودم دوست دارم زندگی‌ام را بر پایهٔ حال بنا کنم؛ چرا که می‌دانم چیزی جلوتر قرار ندارد. می‌خواهم سرعتم را کم کنم و از جهان مقابلم لذت ببرم، و نه آنکه آن را به آینده به تأخیر بیندازم. هر چیزی که الان از آن لذت ببری، در آینده هم به همین شکل از آن لذت خواهی برد. اگر الان از خوردن چای مقابل منظره‌ای زیبا لذت می‌بری، چهار سال دیگر که فلان اتفاق خوب رخ داد، قرار نیست بیشتر یا کمتر لذت ببری؛ همان است و بس.

مورد دیگر اینکه من می‌خواهم زندگی را بر پایهٔ اعتدال بنا کنم؛ یعنی تا جایی که توان دارم، معتدل باشم، نه خیلی از جهان بری باشم و نه خیلی به آن بچسبم. باید به تمام جنبه‌های زندگی اهمیت داد و آن‌ها را در حد تعادل نگه داشت؛ چه روابط فردی باشد، چه درآمد و زندگی، و چه آموختن و علم. هر کدام را که نفی کنی و کنار بگذاری، هزینه‌ای وصف‌ناپذیر در قبالش می‌دهی. مثلاً اگر نخوانی و نیاموزی و به این جنبه بها ندهی، هزینه‌ای گزاف یا به خودت می‌دهی یا به دیگرانی که در کنار شعور و خرد کمت زندگی می‌کنند.

اگر به روابط اهمیت ندهی، همواره در مرز زیاده‌روی و کم‌روی می‌مانی. یا کسی آن‌قدر ارتباط برقرار می‌کند که زندگی خود را پر از افراد پست می‌سازد و به طبع خودش نیز همین‌گونه می‌شود، یا آنکه تنهایی و گوشه‌نشینی پیش می‌گیرد و کل آن را نفی می‌کند. از نظر من، دومی بهتر از اولی می‌تواند باشد، اما در کل هر دو مورد هزینه‌بر است و تعادل بهترین است. البته آن هم هزینه‌ای دارد.

در کل، ما برای زندگی کردن در هر لحظه، در حال پرداخت هزینه‌ایم و چه بهتر که با تعادل، آن را درست خرج کنیم.

 

زندگیخوشبختیروابط فردیفلسفهکنکور
۲۵
۱۰
تهمتن
تهمتن
زندگی در تن لحظه جاریست
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید