tahereh
tahereh
خواندن ۲ دقیقه·۵ سال پیش

قدرت کلام

چقدر از قدرت کلام غافلیم. تک تک واژه هایی که بر زبان می رانیم چنان اثری بر جای می گذارند که همانندی نمی توان برایش یافت. گاه کلمات آنقدر روح تو را زخمی و رنجور می کنند که باید بایستی، بنشینی، دستت را محکم روی زخم بگذاری تا خونش بند بیاید، صبر که کردی، دردش که آرام شد، آنوقت میتوانی بلند شوی و به راهت ادامه دهی. اما روی دیگر سکه آن است که گاه واژه ها روح تو را غرق لذت و سرخوشی می کنند به گونه ای که احساس می کنی درونت را چراغانی کرده اند و بساط هلهله و شادی برپا شده است. از سویی دیگر لحن و آهنگی که سخن را بر آن سوار و در دریای وجود آدم ها شناور می کنیم، از یک طرف می تواند به قدری تند و سرزنشگر باشد که منجر به طوفان و سونامی گردد و از طرفی دیگر می تواند آنچنان پرمهر و همدلانه باشد که همچون باران بهاری، رنگین کمانی هفت رنگ در آسمان دل آدمیان پدیدار کند. نیروی نهفته ی درون واژه ها از یکسو قادر است خویشتن آدم ها را شکوفا کند و از سویی می تواند آن را در نطفه خفه کند؛ گاه اسباب شکفتگی دل آدمی است و گاه سبب پژمردگی آن؛ می تواند کسی را پیر و فرسوده کند یا جوان و سرزنده سازد؛ هم قدرت این را دارد که قامتی را بشکند و هم قادر است قامت شکسته ای را بلند کند؛ گاه زنده می کند و گاه می میراند. گویی همیشه و همه جا هزاران گوی رنگی دور و برمان آویزان است تا هر وقت خواستیم سخنی با خود یا دیگری بگوییم، آنها را برداریم و تقدیم کنیم. این منم که بین اینکه کدام گوی را بردارم و چگونه آن را بدهم، دست به انتخاب می زنم. گوی مشکی را بردارم یا گوی سفید، سراغ گوی زرد بروم یا گوی آبی، آرام در دستانش بگذارم یا به سویش پرتاب کنم. آری من هستم که هر لحظه تصمیم می گیرم آیا صحنه ی کارزاری به راه اندازم و با کلامم دیگران را مجروح کنم یا سروری برپا کنم و با به رقص درآوردن واژه ها سبب شادی و شعف آنها شوم.

دلنوشتهقدرت کلامیادداشتزبان زندگی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید