انگ بر بیماریهای روان، موضوعی است که میتواند بر تحصیلات، اشتغال، مسکن و حمایت اجتماعی تاثیر قابل توجهی داشته باشد و شاید مهمتر از همه، انگ بر بیماریهای روان، یک مانع بزرگ برای دسترسی افراد به مراقبتهای بهداشت روان باشد.
جنسیت به عنوان یک فاکتور تأثیرگذار بر انگ بیماریهای روان مردان، به ندرت مورد توجه قرار گرفتهاست. و هنوز به طور دقیق مشخص نیست که چگونه انگ بیماری روان توسط گروههای مختلف مردان و در محیطهای مختلف تجربه میشود.
بر اساس گزارش سازمان جهانی بهداشت، مردان دو برابر زنان قربانی مرگ ناشی از خودکشی میشوند؛ اما در همین حال، گزارش کردنِ افسردگی و نشانههای خودکشی توسط مردان از زنان کمتر است. مسائلی از این قبیل، ما وا میدارد که بدانیم چه چیزهایی مانعِ بروز داده شدنِ نشانهها در مردان میگردد. بنابراین در اینجا، دربارهی انگ بر بیماریهای روان مردان صحبت میکنیم.
در ابتدا میبایست "انگ" را تعریف کرد و این موضوع چالش برانگیزی است. مفهوم انگ که امروزه در پژوهشهای سلامت روان بکار میرود، تأثیر پذیرفته از کارهای گافمن هستند که انگ را به عنوان برچسبها یا رفتارهایی توصیف میکند که کارکردشان بیاعتبار ساختن و خوار کردن است. با توجه به نظریه لینک و فیلان، انگ از طریق برچسب زدن, کلیشهسازی و جداسازی صورت میگیرد. همچنین برای فهم تاثیر انگِ بیماریهای روان، پژوهشگران میانِ انگ اجتماعی، و انگ به خود، تمایز قائل میشوند. انگ اجتماعی به کلیشهها، نگرشها و تعصبات منفی اشاره دارد که جامعه علیه افراد مبتلا به بیماری روانی بکار میگیرد. و انگ به خود، مربوط به برچسبها و انگهایی است که افراد دارای بیماری روان، با تاثیر از جامعه، به خودشان میزنند.
بسیاری از مردان مستعد درونی کردن انگ بیماری روان، از طریق اتخاذ پیامهایی هستند که به آنها میگوید رفتارِ مناسب برای مردان باید چگونه باشد. در میان افرادی که تجربه شخصی افسردگی یا خودکشی داشتند، مردان بیشتری از درخواست کمک برای افسردگی، احساس خجالت را گزارش کردهاند و انگ به خود، در میان آنها بیشتر بودهاست.
مردان با بیماریهای روان، انواع مختلفی از تجربیات انگ، از جمله احساس ترس، شرم، خجالت، گناه، و انزوا را نشان گزارش میدهند. این احساسات میتوانند ناشی از رفتارهای همسالان، خانواده، شریک زندگی، همکاران و یا حتی ارائه دهندگان خدمات سلامت باشد. مردان بر این باورند که مردم، افراد مبتلا به بیماری روانی را به صورت کلیشهای ضعیف و شکست خورده میدانند.
مطالعاتی که روی مردان جوان تمرکز کردند، نشان دادند احساس ترس در میان آنان مشترک است. مردان جوان مبتلا به اضطراب که گزارش کرده بودند یک بیماری روانی دارند و از مشاور مدرسه کمک میخواستند، به عنوان "ضعیف" دیده میشدند. بسیاری میترسیدند که همسالان در مورد اضطراب آنها پیببرند و برخی از آنان مورد تحقیر، قلدری یا کنارگذاشته شدن قرار میگرفتند. مردان جوانی که اخیراً از بازداشتگاه نوجوانان آزاد شدهاند، شرمساری، خجالت و تمسخر همسالان را به دلیل مشارکت در خدمات بهداشت روانی تجربه کردند. مردان جوان با برچسبهایی همچون "عجیب" یا "تنبل" رو به رو میشوند.
مردان مبتلا به بیماری روانی و یا مشکلات الکلی و سایر مواد مخدر، طیفی از تجربیات انگ در طول تعامل خود با کارکنان آمبولانس، را گزارش کردند. اینها شامل اظهارنظرهای قضاوت آمیز، عدم همدلی و شفقت، تاخیر در پاسخگویی و رفتار خصومتآمیز کادر درمان بودهاست. چنین رفتارهایی در سیستمهای درمانی باعث میشود مردان حس کنند ارزش کمتری برای مراقبت دارند.
چند مطالعه به بررسی انگ بیماریهای روان، در محیطهای مردانه پرداختند. ترس از ضعیف تلقی شدن، حس ناتوانی در کنار آمدن با پریشانی و حس ناتوانی در انجام هنجارهایی که برای برخی مشاغل و ورزشها حیاتی تلقی میشوند، در میان مردان وجود داشت.
بازیکنان فوتبال دانشگاه میترسیدند که در صورت فاش کردن بیماری روانی، همسالانشان از آنان دوری بگیرند یا از تیم اخراج شوند.
مردانی که در مشاغل یدی یا صنعتی کار میکردند، از افشاگری و کمک جویی اجتناب میکردند تا از انگ یا برچسب خوردن به شیوههایی که مانع روابط حرفهای و شغلی آینده شود، مصون باشند. در صورت وجود بیماریهای روان یا دیگر مسائل، مردان برای محافظت از گزینه های شغلی و فرصت استخدام، از کمک گرفتن یا مرخصی گرفتن اجتناب میکردند.
چند مطالعه نیز درهمتنیدگی انگ بر بیماریهای روان را با گرایش جنسیتی اقلیتها توصیف کردند. تجربهای که معمولا گزارش شده، تأثیری بود که انگهای متعدد (انگ بر همجنسگرا بودن، غیر باینری بودن، داشتن یک بیماری روانی و آچآیوی) بر زندگی مردان داشت. این مردان حس میکردند به جایی تعلق ندارند، و زندگی را سخت و چالش برانگیز توصیف میکردند. به علاوه، هویت برچسبخوردهی این مردان، تحت تأثیر هوموفوبیا، دوجنسگراهراسی و ترس از خشونت قرار میگرفت.
هویتهای متعدد و انگهای مرتبط با آنها، از جمله گرایش جنسی، طبقه، نژاد، اچآیوی و ایدز، افسردگی و خودکشی، باعث طرد مردان از جوامعی میشوند که به آن تعلق دارند.
یک مطالعه، پرترهای از مردان همجنسگرا و سوگوار که شریک زندگیشان را در اثر خودکشی از دست دادهاند ترسیم میکنند. در میان این مردان، تجاربی برای کمک به شریک زندگیشان وجود دارد که بخاطر انگهای اجتماعی بر بیماریهای روان، ناموفق ماندهاند و سپس این مردان را با احساس گناه رو به رو میکردند.
برای مردان جوان آفریقایی-آمریکایی، ننگ بر بیماریهای روانی، همراه با بیاعتمادی به ارائه دهندگان خدمات، آنها را به ترک خدمات بهداشت روان سوق میدهد.
راهکارهایی همچون حمایت همسالان، افزایش سواد سلامت روان و تغییر فرم بیماریهای روانی و شیوههای جستوجوی کمک پیشنهاد میشوند.
برای برخی، ارتباط با همسالانی که بیماری روانی مشابهی را تجربه میکنند، در جهت مقابله با انگ مفید است زیرا برای آنها، همسالانی که تجربه بیماری مشابهی دارند، همدل تر، قابل اعتمادتر و قادر به درک تلقی میشوند. آگاهی متقابل از بیماریهای روانی و کمک طلبی، دانستن اینکه آنها تنها نیستند، پاسخگویی متقابل و به اشتراکگذاری تجربیات، انگ زدایی را به همراه دارد.
افراد مشهور، همچون ورزشکاران پرمخاطب که آشکارا در مورد مبارزات بیماری روانی خود بحث میکنند نیز تاثیر مفیدی بر انگزدایی از بیماریهای روان میان پسران دارند. مشاهدهی ورزشکاران نخبه که تجربه بیماری خود را در عین موفقیت ورزشی، فاش میکنند، بیماری روانی و شکست را از هم جدا میسازد.
همچنین اصلاح مسائل مربوط به بیماری روان و تشبیه آنها به مسائل سلامت جسمانی، و معرفی آنها به عنوان بخشی از زندگی روزمره، برخی از مردان را قادر می سازد تا از این بیماریها انگزدایی کنند.
source:
Men’s Experiences of Mental Illness Stigma Across the Lifespan: A Scoping Review<br/>