تو بخش قبلی سفر به ارمنستان به اینجا رسیدیم که ما به کمپ Ark camp رفتیم و اونجا با کاشا آشنا شدیم.
بعد از پایین اومدن از جاده ی جذاب کمپ رسیدیم به خیابونی که از وسط با رودخونه نصف میشد. از رودخونه عبور کردیم و رسیدیم به یه محوطه که محل تجمع مردم بود. آهنگ پخش میکردن مردم هم دور فوارهی رقصان باهم صحبت میکردن و نوشیدنی میخوردن. یک ساعتی رو توی شهر گشتیم جالب این بود که شهر همهی چراغهاش خاموش بودن بجز جاییکه مردم اونجا جمع بودن.
بعد برگشتیم و شام خوردیم و بعد از برپایی چادر من رفتم با کاشا صحبت کردم و فرامرز هم کم کم بهمون ملحق شد قرار بود مهمونای جدید بیان منتظرشون بودیم ولی اومدن و رفتن چون دلشون هتل میخواست.
مشخصات محل کمپمون توی کاپان (Ark Camp) رو میتونید از اینجا ببینید.
خلاصه رفتیم بخوابیم تاریک بود و مجبور بودم از هدلامپ استفاده کنم تا برم سمت چادرم.آسمون عالی بود و پر از ستاره، هوا خنک بود منم فقط پوش اول رو باز کرده بودم و پشه بند رو بستم تا بخودم اومدم خوابم برده بود و ساعت ۷بیدار شدم دیدم کاشا بیداره و از دیدن من متعجب که چی کار داری اول صبح آخه؟
نشستیم به گپ و گفت و فرامرز هم بیدار شده بود اومد بهمون پیوست چایی خوردیم و تا بقیه هم بیدارشدن حدودای ساعت ۹ صبح شروع کردیم جمع و جور کردن وسایل تا آرمن اومد تسویه کنیم و بریم که اومد گفت راهنماییتون میکنم از کجا میتونید هیچهایک کنید.
بقیه صبحونشونو خوردن و وقت این بود که عکس دست جمعی بگیریم.کاشا گفت که نظرت چیه برم پیشنهاد بدم عکس بگیریم منم که منتظر این فرصت برای کامل کردن گزارش گفتم یالا امون نده برو بگو.
دوستان اهل چک ازمون خداحافظی کردن و راهی ادامه ی مسیر شدن. ما هم منتظر تموم شدن کارای آرمن شروع کردیم به کمک کردن کاشا توی کاراش و فرامرز هم کمک میکرد هم فرصت عکاسی از اطراف رو هم غنیمت شمرد و چندتایی عکس گرفت.
کاشا و مهربونی ها و کمک های اون رو از یاد نمیبریم. دختر خندون و پر انرژی. باهاش خداحافظی کردیم و قرارشد بیاد ایران ببینیمش. رفتیم که ببینیم جاده چی داره برامون.مقصد بعدمون شهر گوریس بود.
رفتیم تا به مقصد بعدیمون هیچهایک کنیم حدود دو کیلومتر پیاده روی کردیم و جاهای مختلفی ایستادیم اما یا نمیبردن یا مسیرمون یکی نبود یا فقط یکنفرمون میتونست بره.
سخت ترین اتفاقی که افتاد برامون توی مسیر هیچهایک و پیاده روی اون بعد از کاپان بود که موبایل فرامرز افتاد و صفحه ی اون شکست و تقریبا درست کردنش هزینهی سنگینی برامون داشت.
ما حدود سه کیلومتری بیرون از کاپان موفق شدیم که هیچهایک کنیم اما از کنار مجسمه ی مرد سوار بر اسب اگر یک کیلومتر پیاده روی کنید به سمت خروجی شهر که به طرف گوریس و ایروان میره بازهم میتونید هیچهایک موفقی داشته باشید. این نکته رو هم اضافه کنم که بهترین ساعتها برای هیچهایک توی کاپان بین ۸ صبح تا ۱۱ و ۶ تا ۸عصره این رو من توی این فصل تابستون و بنابه تجربه ی خودم میگم.ممکنه دوستان دیگه نظر بهتری داشته باشن.
بعد از حدود نیم ساعت تلاش بصورت کاملا خودجوش یه ماشین وایساد و بعد از دست و پا زدن و بادی لنگویج فهمید و فهمیدیم که حله سریعا کوله هارو جا دادیم و نشستیم اما مسیرمون تغییر کرد حدود ۲۸۵کیلومتر هیچهایک یکسره به شهر آرارات که ۶۰کیلومتری ایروانه.
توی مسیر طبیعت فوق العاده بود مثل بقیه جاهای ارمنستان.هرچی بیشتر وارد ارمنستان میشدیم بیشتر تحت تاثیر طبیعت قرار میگرفتیم.
آرتور و وهاک پلیس بودن که داشن از گردش برمیگشتن که ما اونا رو دیدیم ارتباط خوبی باهاشون برقرار کردیم تا جایی که فیسبوک و مخلفات رد و بدل کردیم و عکس گرفتیم. بعد از مدتی برای سوخت گیری توی یکی از پمپ گازهای مسیرمون توقف کردیم سیستم جالبی دارن. واهاک مارو برای صرف قهوه دعوت کرد تا کار سوختگیری تموم بشه. از سیستمشون بگم براتون پمپ گازها کاملا با ایران متفاوته ماشینا حدود پنج تا ده دقیقه نگه میدارن و هیچ اثری از صف وجود نداره چون با فواصل کم جایگاه های سوخت پیدا میشه. همه پیاده میشن و مامور سوختگیری کار خودشو میکنه اما پیاده که شدین مستقیم به کافه های کنار جایگاه که همه چی داره وارد میشید و قهوه سفارش میدین تا عملیات سوختگیری ماشین تموم بشه و از قهوهی ارمنیتون لذت ببرید.
راه افتادیم بسمت مقصدمون ولی بعد از نیم ساعت واهاک سر سه راهی وایساد و با حرکات موزون و ممتد گفت ازینجا میریم و برمیگردیم ماهم قبول کردیم.
دوستان مهربونمون تصمیم داشتن مارو غافلگیر کنن ماهم از طبیعت و مسیر لذت بردیم تا اینکه رسیدیم به کلیسای فوقالعادهی نورا وانک. جادهی نوراوانک خیلی قشنگ و دلنشینه. کوه های اطراف جاده و درختایی که همه طرف خودنمایی میکنن، شیب های تند و دره های فوق العاده زیبا.
کلیسا رو با همه ی زیباییاش و ارامشش ترک کردیم.جالب بود هنوز هم مردم اونجا عبادت میکنن.
بعد از اون دوستانمون مارو سر سه راهی ارارات و ارتاشات به سمت ایروان تنها گذاشتن و ما ازین دوستان عزیزمون خداحافظی کردیم. ساعت حدود ده و نیم شب بود که رسیدیم سه راهی ارارات و تقریبا از تمام ابزارهای موجود برای پیدا کردن ماشین مناسب استفاده کردیم من شده بودم ریز حسن گاهی با نور علامت میدادم گاهی هم نورپردازی میکردم چهره ی فرامرز رو.
بعد از یکساعت یه تاکسی وایساد و قرارشد با مبلغی بریم که توی راه هم آمار چنج کردن پول و پیدا کردن هاستل گرفتیم و دیروقت رسیدیم ایروان و اولین شب ما در ایروان توی چخوف هاستل خیابون چخوف سر شد.
مبلغی که برای چندساعت اقامت توی هاستل به توافق رسیده بودیم ۵۰۰۰ درام بود چون اینترنت نداشتیم نتونستم جای دیگه ای پیدا کنم برای همین صبح روز بعد کوله هامونو گذاشتیم و رفتیم تا مرکز شهر میدان اپرا یا خانه ی اپرا. حدودا ۱۰۰۰ درام معادل ۷۵۰۰تومن برای ۸ کیلومتر پول دادیم.
یه موضوع جالب اینه که اینجا روی در تاکسیا قیمت نوشته شده البته تاکسیهای دولتی نه توریستی و غیره که مثل زامبی میخوان بخورنت
برای هر کیلومتر ۱۰۰درام باید پرداخت کنید که معمولا هم زیر ۱۰۰۰ درام نمیشه کرایتون.
اپرا هاوس یکی از قدیمی ترین و درعین حال مدرن ترین سالن های اپرای جهان با قدمت زیاد که توسط اولین اپرا نویس ارمنی تاسیس شده اسمش یادم نیست به ویکی پدیا مراجعه کنید. فاصله ی اپرا هاوس تا میدان جمهوری فقط چند دقیقه پیادهروی توی زیباییهای شهر ایروانه خصوصا شبها.
اینجا با ۲ نفر به اسم آنجلو و مارتا آشنا شدیم. چند سال پیش آنجلو از ایتالیا میره توی یه هاستل تو ریو برزیل کار میکنه لابلای سفرش مارتا هم از لهستان تنهایی میره ریو و دقیقا میره هاستلی که انجلو اونجاست خوب شد چیزی که باید بشه.الانم باهمن به همین سادگی
به نت که دسترسی پیدا کردیم من نشستم به پیدا کردن هاستل که بالاخره بعد از مذاکره با فرامرز هاستل رو انتخاب کردیم من از سایت hostels.com استفاده میکنم. هاستل رو شب اول با ۲۰۰۰شب دوم ۲۵۰۰و شب سوم با ۳۲۰۰ درام رزرو کردیم به ازای هر نفر. فضای خوبی داره صبحونه رایگانه چای و قهوه همیشه هست تختا و سرویساش هم خوبه امکانات خوبی داره وای فای رایگان لباسشویی حموم و دستشویی اشپزخونه و …
یکم از ایروان بگم براتون. این شهر به دو بخش OLD Yerevan و New Yerevan تقسیم شده.فرق بین دو بخش خیلی محسوسه و براحتی قابل تشخیص هستن. مثل بقیهی پایتختها برتری هایی هم داره نسبت به شهرهای اطراف. ساختمونای بلند و متنوع بازارهای جذاب و پر از برندهای مختلف،فروشگاه های بزرگ و مجهز، مغازه هایی که خدماتی هستن تا زمانیکه مراجعه دارن باز هستن مثل اپراتورهای تلفن همراه.
انواع بار و دیسکو و ردلاین انواع اتفاقات خیابونی و خیلی چیزای دیگه که ایروان رو به یک پایتخت جذاب تبدیل میکنه.
روز ایروان زیاد چیزی برای عرضه نداره و فقط فروشگاهه. ولی شب ایروان دیگهای میبینید مردم میان بیرون با لباسای جورواجور و چهره های خندون مدام علاقهی خودشونو نشون میدن به همدیگه.
هر گوشه و کناری صدای موسیقی و رقص میاد و هر طرفی که نگاه میکنی براحتی کافه هایی رو میبینی که همیشه تا اخر شب مملو از جمعیتی هستن که دارن باهم گپ میزنن.
فعلا تا همینجا کافیه. سعی میکنم قسمت بعدی رو زودتر بزارم.
بازم میگم که اگر میخواین توی تلگرام و اینستاگرام هم داستان سفرهای من رو دنبال کنید میتونید اونجا هم منو فالو کنید.