به طور خلاصه عشق به خود عبارت است از بخشش، پذیرش و احترام به آنچه در اعماق وجود خود هستیم، که شامل تمامی موارد مثبت و منفی درون ما میشود. وقتی خودمان را دوست داریم، از خود مراقبت می کنیم، به محدودیت های خود احترام میگذاریم، به نیازهای خود گوش می دهیم و تلاش میکنیم به آرزوهایمان جامه عمل بپوشانیم.
وقتی خودمان را دوست داشته باشیم، به خوشبختی، سلامتی و رضایت خودمان اهمیت زیادی میدهیم زیرا میدانیم که بدون اینکه خود را دوست داشته باشیم، هرگز نمی توانیم دیگران را واقعا دوست داشته باشیم.
در این جا به چند روش کارامد برای اینکه خود را بیشتر دوست داشته باشیم اشاره میکنیم:
در مسیر زندگی ممکن است در معرض پیام های نامطلوب بیشماری قرار بگیریم که نسبت به برخی از آن ها هوشیاریم و نسبت به برخی دیگر نا هوشیار. ممکن است به ما بگویند بدنمان به اندازه کافی لاغر نیست، چهره مان به اندازه کافی زیبا نیست، شخصیت مان به اندازه کافی جذاب نیست، اشتباهات غیر قابل قبول هستند، دوست داشتن خود خودخواهانه است و پیام هایی از این دست. همگی این ها برداشت های نادرستی هستند که دیگران ممکن است از ما داشته باشند.
همه این برداشت های نادرست و ناسالم بلافاصله برایمان روشن نخواهند شد. برخی از آن ها در ذهن و باورهای ما فرو خواهند رفت و ادراک مان را آلوده می کنند. قدرت تشخیص و بصیرت است که در اینجا به ما کمک میکند، به حقایق برگردیم و خودمان را دوست داشته باشیم.
آیا ما دشمنان خود هستیم؟ اگر بیشتر ما همان گونه که با خود صحبت می کنیم با دیگران صحبت میکردیم، اکنون هیچ دوستی نداشتیم! ما 24 ساعت شبانه روز و 365 روز سال را با خودمان میگذرانیم. آیا منطقی نیست که بهترین دوست خود باشیم؟ آیا این کار زندگی ما را خیلی راحت تر نمی کند؟
برای تمرین عشق به خود، مهم است که آگاهانه رابطه با خودمان را تغییر دهیم و همانطور که با بهترین دوست رفتار میکنیم در برخورد با خودمان هم دلسوز و مهربان باشیم.
بنابراین برای رسیدن به جواب سوال چطور خودم را دوست داشته باشم؟ باید اول پاسخ سوال های زیر را پیدا کنیم:
اگر پاسخ مان به این سوالات “نه” یا “به ندرت” یا حتی “گاهی” است وقت آن است که تغییری ایجاد کنیم.
به جای اینکه احساس گناه، حسادت، عصبانیت، ترس و غم و اندوه مان را به عنوان یک نفرین وحشتناک ببینیم، آن ها را فرصتی برای رشد بدانیم. دریابیم که همه با این احساسات جهانی انسانی دست و پنجه نرم می کنند. همه ما بعضی اوقات احساس ناامنی می کنیم و این کاملاً طبیعی است.
خود-سرزنشی، نقطه مقابل دوست داشتن خود است. دلیل اصلی این که ما در وهله اول نمیدانیم چگونه خود را دوست داشته باشیم این است که خودمان را قضاوت و رد می کنیم.
البته خود داوری همیشه چیز بدی نیست. ما باید بتوانیم توانایی خود را در بخش های مختلف کار بسنجیم و همچنین نقاط قوت و ضعف خود را برای انتخاب های هوشمندانه درک کنیم. نه تنها این، بلکه قضاوت در مورد خود می تواند زندگی ما را نجات دهد و ما را از تصمیمات ناآگاهانه برهاند. برای مثال: من قرص خوردم و خیلی خوابم میاد، بهتره تو این وضعیت اصلا رانندگی نکنم.
اما، موضوع این است که: قضاوت در مورد خود وقتی سمی می شود که از آن برای موشکافی های منفی، دست کم گرفتن، بد دهانی، خجالت زده کردن یا آسیب رساندن به خود استفاده شود.
یک تمرین قدرتمند اما نه لزوماً آسان، یادگیری عشق ورزیدن به همه آنچه پیش می آید است. وقتی می نویسم “همه” منظور من همه چیز است! وقتی می نویسم “عشق” منظور پذیرفتن چیزهای خوب و زننده، راحت و ناخوشایند در درون ماست.
بسیاری از ما به طرز وحشتناکی از جسم، ذهن قلب و روح خود جدا شده ایم. ما در جهانی زندگی می کنیم که ما را ترغیب می کند که توجه ما را به بیرون از خودمان جلب میکند و باعث میشود کمتر به خود بپردازیم. اما برای جواب دادن به این سوال که چطور خودم را دوست داشته باشم ، باید در جهت مخالف حرکت کنیم و مقداری از انرژی خود را به درون هدایت کنیم.
وکیل خود بودن به معنای این است که در نیازهای مان کاوش کرده و به آن ها احترام بگذاریم، که نوعی عشق به خود است. ارزش های زندگی ما چیست؟ مرزهای ما کجاست؟ دفاع کردن از آنچه به آن اعتقاد داریم نوعی احترام به خود است.
برای اینکه وکیل خود باشیم، باید بررسی کنیم چه چیزی باعث می شود در زندگی خود احساس ناراحتی، افسردگی و یا خستگی بیش از حد داشته باشیم؟ خطوط قرمز ما کجاست؟ چه زمانی احساس می کنیم مورد استفاده قرار گرفته ایم یا نادیده گرفته شده ایم؟ چه چیزی باعث می شود احساس امنیت نکنیم؟
به یاد داشته باشیم که نیازی نیست که با صدای بلند، عصبانی یا احساسی واکنش نشان دهیم تا از خود دفاع کنیم – این روش خیلی زود نتیجه معکوس خواهد داد. درعوض، روش درست ارج نهادن به خود در عین احترام به دیگران است. برای تمرین برخورد قاطعانه و در عین حال سالم میتوانیم این جملات را با خود تکرار کنیم:
اول از همه باید بگوییم که دست یابی به باور های عمیق و آزارگرمان نیاز به کاوش عمیق در درونمان دارد. اگرچه ممکن است در ابتدا اینطور به نظر نرسد، اما غواصی در مناطق تاریک ذهنمان نوعی از عشق به خود است.
کاوش در باورهای اصلی خود (ایده های اصلی که در مورد خود داریم) که هسته وجودی ما را تشکیل میدهند، اگر به درستی انجام شود، می تواند زندگی ما را دگرگون کند.
برای شفافیت بیشتر، چند مثال مفید از باورهای اصلی و رایج عبارتند از:
پاسخ دادن به سوال چطور خودم را دوست داشته باشم در گرو کاوش و بررسی این باور هاست.
عزت نفس، یک ارزیابی است و پذیرش خود، یک نگرش. با این حال عشق به خود هم احساس و هم عمل را با هم ترکیب می کند. برخلاف آنچه بسیاری معتقدند، دوست داشتن خود امری سالم است. نه خودخواهانه است، نه زیاده خواهانه و نه خودشیفتگی است.
مطالعات متعدد نشان داده است که یادگیری نحوه دوست داشتن خود بسیار مفید است. در اینجا چند نمونه از یافته های موجود را میبینیم:
هر از گاهی ممکن است به صراحت یا ضمنی بشنویم که عشق به نفس خودخواهانه است. شاید در خانواده ای زندگی کنیم که هر نوع خود مراقبتی را محکوم می کند و زیر پا گذاشتن خود و فداکاری بی چون و چرا را تحسین میکند. یا شاید در محیطی کار کنیم که عشق به خود را مورد تمسخر قرار داده یا بدبینانه به آن نگاه می کند.
دوست داشتن خود، خودخواهی نیست. چرا؟ زیرا بدون مراقبت از خود، ما قادر به مراقبت واقعی از دیگران نیستیم. عشق به خود در حقیقت به نفع افراد دیگر است، نه فقط به نفع خودمان. وقتی واقعا بتوانیم خود را دوست داشته و بپذیریم، می توانیم دیگران را نیز واقعا بیشتر دوست داشته و بپذیریم.