صدای زرد رنگ گیتار پسر همسایه
نگاه تلخی را از پنجره اتاقش روایت میکرد
یادم هست یک بار فروغ میخواند
چای آخر شبم زهر مار شد
بس که تلخ بود
بلند شدم تا مشتی بکوبم که گیسوان کمندت
چشمهایم را شست
دستهایم سرد شد
خیره به نوار سیاه کنج قاب عکس
غرق نوای زرد رنگ گیتار پسر همسایه شدم