Karo·۱۵ روز پیشخاطرات شیرینتازه معلم شده بود؛ ذوق خاصی داشت.دوست داشت شاگردهایش را محک بزند، ببیند از جنس حرفند یا حس.درسش علوم تجربی بود، اما دلش بیشتر با کلمات گرم…
راوی سپیده دم·۲ ماه پیشمعجزهمعجزهآیا تنها امیدی واهی بوده تا ادامه زندگی را برایمان تسهیل کند یا واقعا رخ میدهد!نمیدانم، هر بار که میاندیشم چگونه قرار است دوام بیاو…
کمند...درهبوط درد·۳ ماه پیشخیانت به خویشمن دیوانه نیستم. او آنجاست.این متن به زبان هردوی ما نوشته شدهست، مگر نه آقای کامو؟ (هرچند زبان مادری شما انگلیسی نیست)زبان نباید مرزی ب…
Mim. Modaresدرچنین گفت پرومتئوس·۳ ماه پیشجاده ابدیت - ۳پیشخدمت با منویی خیس از لکههای قهوه نزدیک شد و گفت:ـ «پس شد یه لیوان قهوه و یه چیزبرگر... چیز دیگهای میتونم براتون بیارم؟»پرومتئوس که دو…
آ ت ن ا·۵ ماه پیشنور عشقو آن هنگام که بر خانه ی کوچک قلبم پر زده و مرا شیفته ی خود ساختی. درست در همان روز و شب هایی که جز سیاهی مطلق چیزی به چشمانم گذر نمیکرد، و…
بهار نارنج·۵ ماه پیشفواید جنگ ( دلنوشته )برای همه ماها قطعا اتفاق افتاده که به خاطره حادثه ای تلخ، ناراحت شدیم و از زمین و زمان شاکی شدیم. ولی اونی که من و تو رو خلق کرده خیلی حالی…
🐚Melorin·۶ ماه پیشتعطیلی بی صدازنگ آخر .....همه مثل پرنده های که از قفس باز شده با هیجان کیف هایشان را برمیدارند ، می خندند و به هم میگویند:«فردا میبینمت»اما هیچکس به س…