یار مهربان
یار مهربان
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

آرامشی از جنس مادر

«یک خانه‌ی کاهگلی بود از این قدیمی‌ها که وقتی واردش می‌شوی از در و دیوارش انرژی‌های مثبت می‌خورد به سر و صورتت. به قول دوستی خانه روشن است انگار... اول حیاط بود،بعد هم اتاق‌ها. وسایل خانه خیلی کم و معمولی بود. اما یک چیزهای نابی از اهل خانه تعریف کرده‌بودند که حسّت حسرت این را می‌خورد؛ کاش حداقل یک ساعت می‌توانستم در فضای این خانه و اهل و عیالش مهمان باشم یا حداقل بشود یکی دو ساعت ماند و به دیوارهایش تکیه زد...


می‌دانی چه حالی می‌شوی وقتی در فضای پر تنشی که مثل تار عنکبوت دورت تنیده شده و داری میانش دست و پا می‌زنی، یکی بیاید از آرامشی تعریف کند که رؤیایی است...خُب هوش‌وحواست را می‌برد.

البته من بگویم که اعتقادم این است: روحِ آرامش را هم، آدم‌ها به اجسام می‌دهند، وگرنه که شیء، شیء است.

حتماً ساکنان این خانه یک هوایی داشتند مثل حال و هوای اول صبح که آسمان شعف حضور طلایی خورشید را دارد، اما هنوز نازکشی از تلألؤهایش و رخ نشان دادنش همراه با ریختن دسته‌های طلا کوب اشعه‌هایش برسر و روی چشم‌انتظاران، تمام نشده‌است. نسیم هم به شوق آمده و آرامی وزشش مثل نوازش پوست لطیف یک نوزاد زیر دستان مادر تازه است، آن هم در دشتی که سبزه‌ها و گندمزارهایش قد کشیده‌اند تا زانوانت، و میانشان که قدم می‌زنی خودشان را به تو می‌مالند و حرکتت را آرام‌تر از همیشه می‌کنند تا لذت بودنت بیشتر شود و همراه با نسیم برای تو دست‌افشانی می‌کنند...

ابن خانه این حس را دارد...‌ می‌گویند این خانه چنین ساکنانی هم داشته‌است. خب به نظرم،اهلش از آسمان آمده‌اند تا یک چند روزی به ما، این لذت نسیم و سبزه و آب زندگانی را بچشانند و بعدش هم، کمک بدهند تا مثلش را برای خودمان بسازیم.

داستان کتاب، همین حال و هوا را دارد... لذتش را می‌شود بعدها با چشمان بسته هم در ذهن زمزمه کرد...»

??کتاب مادر، روایتی از یک زندگی؛ که بعد وصل می‌شود به امروز، به زندگی تو.

حضرت زهرا(س) می‌شود مادر و آنگاه از تنهایی درمیایی و در آغوش مادرانه‌اش آرام می‌گیری و از آن موقع است که تازه زندگی تو آغاز می‌شود، چون محبت مادر را چشیده‌ای، چون پشت و پناه داری،چون متصلی به بی‌نهایت، به جاده‌ای نورانی در مقابلت.

مادرحضرت زهرا سکتابمذهبیآرامش
محلی برای آشنایی با یک حس شیرین و دلنشین
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید