ياس
ياس
خواندن ۱ دقیقه·۷ سال پیش

تلخ

عجیب است اینکه همه چیز اینطور روز به روز تلخ‌تر شود، اینکه زندگی طوری سخت بگیرد که تلخی‌های گذشته در برابرش شوخی باشد، اینکه امیدوار باشی که روزها بهتر خواهند شد اما نه تنها بهتر نشوند اتفاقاتی بیافتد که گویی این جهان فقط محض سوزاندن دل من خلق شده.

انگار که کسی من را از جایی بلند، تنها و بی پناه پرت کرده در گوشه‌ای از این کره خاکی و من قرار است هر روزم سخت‌تر از روز قبل باشد.

همه وجودم درد می‌کند، بی‌تابم ‌‌و قرص‌ها آرامم نمی‌کنند، بهت این روزها که بگذرد عمق درد بیشتر خودش را نشان می‌دهد.

کاش بمیرم و تمام شود این همه تنهایی و رنج

تلخدردشوک
من بی‌رمق‌ترین نفس این حوالی‌ام ‏از بودن مکرر بر دار خسته‌ام ‏من با عبور ثانیه‌ها خرد می‌شوم ‏از حمل این جنازه‌ی هوشیار خسته‌ام
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید