از دیدگاه روانکاوی در بسیاری از اوقات پاسخ پرسشهای ما در زندگی و در روابط عاطفی در بیرون از خودمان نیست. به این مثال توجه کنید و پاسخ بدهید:
+ در دو حالت زیر شما چه زمانی بیشتر ناراحت میشوید؟
۱-وقتی «انتظار» دارید که فردی شما رو ناراحت کنه و او این کار رو انجام بده،
۲- یا توسط فردی که اصلن انتظارشو نداشتید، ناراحت بشید؟
احتمالن شما هم موافقید که وقتی در شما این «انتظار» وجود دارد که توسط شخصی ناراحت شوید شما کمتر غمگین میشوید نسبت بهفردی که اصلن انتظارش را نداشتید.
حالا که بحث بر سر این انتظار است بهتر است فکر کنیم که این انتظار مربوط به پیشبینیای در آینده است یا تجربهای در گذشته؟
آقای آدام فیلیپس، روانکاو بریتانیایی هم در ویدئو به Ambivalence اشاره میکند. وقتی ما در یک رابطه عاطفی هستیم چگونه«انتظار» خودمان از فرد مقابل را تنظیم میکنیم؟ آیا اصلن این مسأله در اختیار ما است؟ یا متغیری است که بهصورت ناخودآگاه تاثیرمیگذارد؟
کودکی را درنظر بگیرید که بعد از تولد با مهمترین «دیگری» یعنی مادر رابطه دارد. عاطفه، امنیت، غذا و تقریبن همهچیز را از او میگیرد. حالا این اُبژهی خوب ممکن است زمانی هم در دسترس نباشد و شرایط کمی «بد» شود و مثلن کودک مجبور شود تا «انتظار» بِکشدبرگشت او را.
اما در این «فاصله» کودک به چه میاندیشد؟
این برگشت چگونه خواهد بود؟
آیا آن منبع عشق برمیگردد و مرا سیراب میکند؟
یا این یک خیانت بود؟
کودک در این «فاصله» با فانتزی خود سرگرم است. همزمان «عشق و خشم» را تجربه میکند.
این «احساس دوگانه» تجربه دشواری برای او است.
حالا کودک بزرگ شده است
اما هنوز نمیداند
در یک رابطهی عاطفی
اُبژهی عشق
در این فاصله
قرار است برگردد و مرا سیراب کند؟
یا این یک خیانت بود؟