ویرگول
ورودثبت نام
یسنا
یسناديوانه تر از خويش، كسى مى جستم دستم بگرفتند و به دستم دادند!!
یسنا
یسنا
خواندن ۴ دقیقه·۶ ماه پیش

در آرزوی یک خیال

دلتنگی ام برای یک مکانی که تا به حال ندیده ام و حتی نمیدانم که وجود خارجی دارد یا خیر مرا با مرز جنون میکشد🏮

دلتنگی برای شخصی که تنها یک بار او را در خواب و خیالم دیده ام مرا آزرده خاطر میکند💢

گه گاهی با خودم فکر میکنم نکند من دیوانه ام یا آیا شخص دیگری هم مانند من هست ؟ جایی خواندم که دیوانه بودن بهتر است چرا که این دنیای محو افراد به خیال خود عاقل تا گلوگاه سیراب است🎈

حس کردم کمی با متن سازگار است!
حس کردم کمی با متن سازگار است!

دلتنگی ها که حد و مرز نمیشناسند حتی زمان و مکان نیز ؛ هر وقت دلشان بخواهد پا به دل آدم های عزیز این مرز و بوم میگذارند .🍒

از دیگران شنیده ام که میگویند دلتنگ یکدیگر شده اند ؛ معنای دقیقش را هنوز خودم هم نمیدانم اما به گمانم این همان حسی است من برای کودکی ام دارم یا همان حسی که بعد از شکستن ماگ دسته دار گاوی شکلی که هدیه گرفته بودم داشتم و یا شاید موقعی که صبح از خواب بیدار میشوم و یادم می افتد که یکی از عزیزانم مدت هاست که اینجا و در خانه ی دنج و راحت ما زندگی نمیکند دارم🍁

شما که غریبه نیستید دل ِ کوچک ِ من مدت هاست که در انتظار یک خبر خوش است ؛ دقیق نمیدانم اما فکر کنم این هم یک نوع دلتنگی باشد دیگر🍫

غیبت نباشد اما بعضی اوقات دیگران میگویند :<< دام برایت تنگ شده بود >> و من میدانم که سخنانشان حقیقت ندارد و من نیز به ناچار همین سخن ساختگی را میگویم🗼

حتی من دلتنگ اینجام
حتی من دلتنگ اینجام

فکر کردم و فکر کردم و بازهم فکر کردم از زبان کودک درونم گفتم به شکل روح چند صد ساله درونم فکر کردم و در نهایت با خیره شدن به گیاه پژمرده ای که مدت هاست رنگ آفتاب به روی خود ندیده اند مینویسم ، تا چقدر؟ خدا میداند☂️

پرسیدم ، از دوستان و آشنایانی که نظرشان برایم بسیار اهمیت دارد آنها به قولی میگفتند که فقط میفهمند و درک میکنند اما حتی یک نفر هم این موضوع را تصدیق نکرد ، چقدر حیف ...🔖

کاش میشد دنیا با این فیلتر دید
کاش میشد دنیا با این فیلتر دید

من دلتنگِ خانه ای هستم در دلِ جنگل پوشانده شده از درخت های بلند اما درخت بید مجنونِ قشنگی دور تا دور خانه ام را با سایه اش احاطه کرده من در حیات خانه ی چوبی خودم بودم روی صندلی راحتی مشسته بودم غروب بود در چند فرسنگی خانه ام دریاچه ی بسیار بزرگی بود که خط افق و دریاچه باهم یکی شده بودند خورشید تابان آرام آرام پایین میرود و آسمان رنگ زیبایی به خود گرفته از حاله ی بی رنگ آبی نیمه شب گرفته تا زرد کره ای و از سبز ماچا تا قرمز چری📌

به هنگام عبور از در شخص دیگری نیز سلام کنان وارد خانه میشم ابتدا نشناختمش اما او را بالاخره یه یاد اوردم او شخصی است که روز های فراوان در انتظار دیدارش بودم . از نظر من که او خود به خودی خود چیزی از یک فرشته کم ندارد اما الان و موهای کوتاه شده اش خوده فرشته ی زمینی شده است🔆

یه همچین چیزی
یه همچین چیزی

من الان دلتنگ آن روز هستم ، هرشب پیش از خوای نیز تمام آن روز را مرور میکنم به دو قصد اول اینکه مبادا زره ای از آن را فراموش کنم . دوم و مهم تر از همه اینکه تا شاید دوباره در خیالم ببینمش ...


پ.ن امروز در راستای ویرایش متوجه چیزی شدم که بدتر از دلتنگی برای شخصی که وجود ندارد دلتنگی برای شخصی است‌ که وجود دارد و او را همین چند روزِ پیش دیده اید اما قرار نیست که تا مدت ها بعد نیز او را ببینید البته من به مدت ۱۰ سال است که پشت سرِهم این حس را تجربه میکنم و متاسفانه من که راه دقیق و کاملی برایش نیافتم‌ تنها عادت است‌ که سختیِ دوری و نبودن را آسان می کند برای من مشغول کردن خود به کاری نیز جواب داده است ولی در برخی لحظه های شاد است‌ که واقعا نمیشود نبودش را انکار کرد من راه حلی پیدا کرده ام برای این کار کافی است که برای او نامه بنویسید و مدتی بعد از طرف خودش برای خودتان جوابش را بدهید ( در صورتی که دسترسی به فرد مورد نظر ندارید)

تمامِ تمامش همین است ولی نگران نباشید ذهن انسان از انچه که تصور میشود فراموش کار تر است تنها کمی زمان و عادت‌کردن لازم‌است همین ! البته جون آدم در می آید تا بشود ولی میشود...

تو را دوست دارم 🐾

همانگونه که خانه را ، هوای گرگ‌و میش و یک‌لیوان دمنوشِ گرم را🌃🌌🍵

  • نمیدانم راهی هست که دوباره آن خواب را ببینم یا نه

  • بابت غلط های املایی سطر آخر متاسفم ویرایش نشدند!!؟

اانمیدانم راهی وجود دارد که دوباره آن خواب رانه

دلتنگیآرمانامیدخیالبید مجنون
۲
۴
یسنا
یسنا
ديوانه تر از خويش، كسى مى جستم دستم بگرفتند و به دستم دادند!!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید