من اولین بار در ۱۸ سالگی پدیده اضطراب جدایی را تجربه کردم. آن هم نه در بچههای اطرافم بلکه در مادرم! بله درست شنیدید درست وقتی که چمدان سنگین را سه طبقه از پلهها با مادرم بالا آوردیم و در اتاق را با کلیدها به سختی باز کردیم و پا به درون اتاق خوابگاه گذاشتیم، مادرم شروع به گریه کرد و کاملا در جایگاههایی برعکس، من دلداریاش میدادم که خوابگاه است دیگر چیزی نیست که! عجیب بود ولی فردای آن روز که مادرم رفت، من که حسی کاملا خوب و مثبت از شروع تجربهای جدید داشتم، احساس میکردم پروانهای در شکمم پرواز میکند. مادرم احتمالا پروانههای داخل شکمش را برایم به یادگار گذاشته بود. کل ترم یک، وضعیت ما در هر تلفن همین بود تا بالاخره بعد ترم یک، اوضاع به روالی عادی برگشت انگار نه خانی رفته و نه خانی آمده!
این قسمت را که مزاح کردم و در دسته اضطرابهای جدایی جا نمیگیرد. البته شاید هم نوعی ناشناخته از اضطراب جدایی بزرگسالی باشد اما اولین تجربه واقعیام از اضطراب جدایی زمانی بود که کنار دستیام در پیشدبستانی، روی نیمکتش ایستاده بود و از پنجره به مادرش نگاه میکرد و اشک میریخت. اوضاع به همین گریه کردن ختم نشد و کمکم تبدیل به باران از قسمتهای دیگر بدن و تشکیل دریاچهای زیر میزمان شد که خجالت و ناراحتی او را بیشتر کرد. در بین تمام این آمد و شدها، یعنی مهربانی مربیمان، صحبتهای دلگرم کننده و حواس پرت کردنش و همدلیهای بچههای دیگر، چیزی هرگز از جلوی چشمم پاک نمیشود، درست لحظهای که کودک آرام گرفته بود، یک جفت چشم از پنجره به ما زل زده بود. مادر، خودش آنقدر نگران بود که دل جدا شدن نداشت. آنقدر فرزندش را نگاه کرد که کودک متوجه حضورش شد و مرحله دوم گریه با آن فاجعه دریاچه زیر میز آغاز شد. خلاصه هر روز این گریهها و به علاوه یک مراسم خداحافظی سوزناک مادرش از او که دل سنگ را آب میکرد را شاهد بودیم تا بالاخره دیگر نیامد.
بگذریم که این دوست ما چون بالاتر از ۲ سال بود، باید برای درمان اضطراب جداییاش به روانشناس کودک مراجعه میکردند. چون همانطور که میدانید، نشان دادن چنین واکنشهایی در کودکان به هنگام جدایی تا ۲ سالگی بخشی طبیعی از رشد است و نیاز به راهکارهای تسهیلگرانه برای برطرف شدنش دارد. این روزها که مقاله درمان اضطراب جدایی در کودکان را مینوشتم خاطره آن روزها برایم زنده شده بود. یکی از راهکارها این بود که خداحافظیهای آشکار و کوتاه داشته باشید نه این که مراسمی پر سوز و آه و گداز برای جدا شدن دو ساعته از فرزندتان برگزار کنید و یواشکی از منزل یا مدرسه خارج شوید. چیزی دقیقا مخالف کاری که مادر این دوست ما انجام میداد و فکر میکرد بهترین کار ممکن است.
در واقع با انجام چنین کارهایی پروانههای شکمتان را به شکم کودکتان انتقال میدهید و به او القا میکنید که قرار است این جدایی همیشگی و بسیار ناراحت کننده باشد. در مقاله درمان اضطراب جدایی در کودکان، ۹ راهکار کاربردی را برای مقابله درست با این موضوع فراگیر در کودکان نوشتهام. شما میتوانید این مطلب را برای پدر و مادرهای اطرافتان هم بفرستید و در این آگاهی بخشی همراه ما باشید.