Z14
خواندن ۱ دقیقه·۲ ماه پیش

انشا:)صدای آب در میان دره و صخره

به نام خدا

جریانی است بی پایان و صدایی است پا برجا، که گوش را می نوازد و روح را آرامش می بخشد. در میان صخره ها چون بارانی به سوی زمین سرازیر است و هر ذره ی رود که هریک روزی قطره ای باران بوده است، دوباره باران می شود و سپس به رودخانه باز می گردد. جریان رود با صدایی بی مثال که شتابان از میان صخره ها می گذرد و باران می شود و دوباره به مسیر خود ادامه می دهد، آرامشی وصف ناشدنی را به جان آدمی می بخشد. همچون گروه موسیقی که خستگی ناپذیر می نوازند و هر لحظه، تماشاچیانی دارند که از خنکای وجود آنها سیراب می شوند و سپس، آنها هم، چون رود، به مسیر خود ادامه می دهند. گذر بی پایانش بر تن سنگ ها خزه پوشانیده و صدایش همچو لالایی مادرانه، طبیعت را روح جان بخشیده، گویی که جادوی طبیعت است و به راستی که جادوی زیبایی است. بر لب رود بنشین و گذر عمر ببین و با جان دل به صدای زندگی بخش و جادویی رود گوش بسپار و بگذار جادوی طبیعت تو را فرا گیرد. بدان و آگاه باش، که اگر روزی بود و روزگاری که از آب چیزی نمانده بود جز یادگاری، خشک و نابود می شود تمام نیستی و هستی. آنگاه با خود می گویی کاش می دانستم قدر این آب را تا اینگونه نکشم این رنج جانکاه را.

آدمی را چه به تقلید طبیعت باشد
که طبیعت همه از خلق خداوند باشد

ترجیح میدم به ذوق ِخویش دیوانه باشم .تا به میل ِدگران عاقل ! من رو در بله هم دنبال کنید:) @lonelyplanet
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید