دومین دورهمی محتواگران از آن نسخه های شفابخشی بود که این روزها برای هر کسی تجویز کنی تشخیصت غلط نبوده است و بی تردید عمل به آن، کیفیت کار و زندگی فرد را چند پله ای بالاتر می برد.
در این دورهمی از اولویت بندی و قورت دادن بزرگ ترین قورباغه حرف زدیم. موضوعی که به دلیل سادگی و تکرار زیاد، تبدیل به یک کلیشه شده و از معجزه اش غافل مانده ایم.
از ادبیات مکاتبه ای در فضای مجازی گفتیم و تفاوتی که داشتنِ مخاطب، در سطح نوشته ایجاد می کند.
از ترکیب زندگی مان با خلاقیت و ساخت معجونی به نام زندگی خلاقانه سخن گفتیم، از فاصله ی بین اثر و مخاطب که باید با فردیت نویسنده و تجربه ی زیسته ی او پر شود، از روزمرگی ها و تمام کارهایی که بر خلاف میلمان مجبور به انجامشان هستیم و از چشمی که باید به آنها به دید فرصتی برای خلاقیت بنگرد.
از برانگیختگی ای گفتیم که برای اثرگذاری، باید مقدّم باشد و متاخرش به لعنت خدا هم نمی ارزد _ یعنی اثر باید حاصل برانگیختگی صاحب اثر باشد نه اینکه صرفا با هدف برانگیختگی مخاطب خلق شود.
از معصومیت محتوایی حرف زدیم، معصومیتی که برخلاف اسمش چیز خوبی نیست و فقط یکی از چاله های عمیقی است که کمال گرایی زحمت کندنش را کشیده است.
داستان های عجیبی نیز شنیدیم که واقعی بودند، نتیجه ی احساسات، معجزه ی دل.
به توافق خیر اشاره کردیم و میانه ی بازی که آبش با هیچ فرمول و قاعده ای در یک جوی نمی رود.
به بررسی باورها _همان پاسخ های حک شده ی سوالات پاک شده ی زندگیمان_ پرداختیم، به روش های تغییر نوع محدودکننده شان.
و دو نکته ای که به نظرم اگر کسی فقط همین ها را گرفته باشد این دورهمی کار خودش را کرده است:
اول: کلمه ای که خودش یک جمله ی کامل است، به ظاهر ساده، اما پیچیده: نترس!
و دوم نقل قولی از انیشتین که می گوید: ما نمی توانیم مشکلاتمان را با همان طرز تفکری حل کنیم که با آن، مشکلات را به وجود آورده ایم.
پس باید به فکر ساخت نردبانی باشیم تا هرم سطح فکر را پله پله بالا برویم...