دو روایت 55 کلمه ای از یک داستان:
1
مثل مادرم نیستم که عمل قلب باز را به خوابیدن روی یونیت دندانپزشکی ترجیح بدهم، اما این بار تجربه وحشتناکی بود. خودش هم متوجه حال نامساعدم شد. کارش که تمام شد گفت: این صندلی برای اکثر مردم آزاردهنده است. گفتم: آزاردهنده تر دندانپزشکِ سیگاریِ خوش صحبتی است که اعتقادی به استفاده از ماسک هم ندارد!
2
اولی: یادت می آید همیشه از رفتن به خانه پدربزرگ در روز عید بیزار بودم؟
دومی: بله، روبوسی کردن با جمع سیگاریِ آنجا آزارت میداد.
اولی: دیروز که نوبتِ ترمیمِ دندانم درست بعد از زمان استراحتِ دندانپزشکِ سیگاریِ خوش صحبتی بود که اعتقادی به استفاده از ماسک نداشت، فهمیدم همیشه تجربه بدتری هم وجود دارد!