مینویسم تا بخوانی درد را
تلخی برخوردهای سرد را
لحظه ای که آب هم آتش گرفت!
درک کردم واژه ی نامرد را
صورتش با زخم سیلی سرخ کرد
آنکه در خود داشت روی زرد را
انتخاب ماست در هر لحظه ای
بودن با درد را یا طرد را
زندگی تعبیری از رویاست حیف
اعتباری نیست زوج و فرد را
کاش میشد باورم اما نشد
آنچه غم با مردمان می کرد را
باد آوردش و با خود باز هم
باد خواهد برد خس را، گرد را
هرز می بینم تلاش خویش در
هر تکاپو بهر حذف درد را