همیشه به نظرم شمارش از صفر شروع میشده نه یک.
واسه همین اولین مطلبی که مینویسم شماره صفره،
یعنی شروع از جایی که هیچی نبوده.
چشمان زیادی، چشمهایی اند که تا حالا بسته بودن یا بسته شدن تا نبینن؛
تا زیادی نبینن و ... نبینن دیگه... که قضاوت نکنن!
چون مغز اینجوری فرمان میداد؛
میگفت نبین مردم رو، بدیهاشونو قضاوتشون نکن؛
اما امروز سالها پس از باز شدن اون چشمها که قراره یکم زیادی ببینن،
یکم تحلیلی و یکم آگاهانه تر ببینن،
تصمیم گرفتم بنویسم؛
قضاوت کنم و بنویسم.
آی اونی که وقتی در مقابل زورگوییهات سکوت میکنم فکر میکنی نمیفهمم،
اومدم بنویسم تا ببینی همونطور که تو قضاوت میکنی مردم هم در موردت نظر دارن.
یا اونی که کم ازت تشکر شده،
اومدم بنویسم تا بدونی چقدر قابل ستایشی.
یا اونی که خیلی معمولی ای،
تو باید بدونی وجودت چه کمکی به صلح میکنه.
خلاصه چه ظالم، چه مظلوم، و چه در سلامت ذهنی
هر کسی شخصیتی داره که شایسته دیده شدنه
حالا با چشم سر، یا با چشم دل، یا حتی با چشمان بیشتری، شاید هم
با چشمان زیادی ...