ویرگول
ورودثبت نام
کوشش فرهنگی زامیاد
کوشش فرهنگی زامیاد
خواندن ۴ دقیقه·۵ سال پیش

آلبر کامو| یادداشتی از آلبر کامو برای دخترش کاترین

این یادداشت پیش از چاپ کتاب انسان طاغی (یا مرد شورشی 1951) نوشته شده ‌است.
تلخیص و ترجمه‌ای از عذرا حسینی (همسر ابوالحسن بنی‌صدر) که البته ترجمه‌ی خیلی گویا و شیوایی نیست ولی چون سرچشمه‌ی نوشته‌ی اصلی را برای بازنگری و بهبود ترجمه نتوانستم بیابم، ناچار با اندکی ویراستاری آن را هم‌رسانی می‌کنم. خود نوشته بسیار زیباست.

بله، این حقیقتی است که ما انسان‌ها بدونِ آینده زندگی می‌کنیم و جهان امروز به ما پیامی جز سکوت، مرگ، جنگ و «زیست در وحشت» نمی‌دهد. اما این نیز حقیقتی است که ما نمی‌توانیم این وضعیت را تحمل کنیم. چون می‌دانیم که انسانیت حاصلِ یک خلاقیتِ طولانی است و تمامی آنچه که ارزش زندگی دارد، عشق، ذکاوت و زیبایی، احتیاج به زمان و پختگی دارد.

حال اگر ما نمی‌توانیم این وضعیت را تحمل کنیم، باید آن را افشا کنیم. اولین کار، دقیقا این است که فریاد اعتراضمان را بلند کنیم. چون «زیست در ترور» و «تسلیمِ تقدیر شدن»، نیمی از آن، ناشی از بی‌تفاوتیِ افراد و خستگیِ آنها از اصولِ احمقانه و یا اقدامات بدی است که به مسموم شدنِ جهان ادامه می‌دهند. چون قوی‌ترین وسوسه‌ی انسان همانا بی‌تفاوتی است و چون جهان از فریادِ قربانیان خالی شده‌است، خیلی‌ها می‌پندارند در عمرِ چندین نسل، باز هم این روند به همین منوال دوام پیدا می‌کند. درست است، وضع بدین منوال می‌گذرد، اما در زندان و در زنجیر. چون راحت‌تر است که انسان خود را به کارهای روزانه مشغول کند و در آرامشی کور در انتظار مرگ بماند.

انسان‌ها می‌پندارند چون به طور مستقیم در کشتارِ انسانیِ دیگر شرکت نداشته‌اند، در خیر مردم کار کرده‌اند. اما در حقیقت هیچ انسانی نمی‌تواند در آرامش بمیرد، اگر که او کاری که باید انجام بدهد، تا دیگران در صلح و آرامش زندگی کنند را انجام ندهد. اگر انسان در پی آن نباشد و یا سخنی نگوید که نشان دهد راهِ مرگِ صلح‌آمیز کدام است، باز مردمی هستند که نمی‌خواهند زیاد درباره‌ی بدبختی‌های انسان بیاندیشند و ترجیح می‌دهند به‌طور کلی بگویند که بحرانِ انسانی همیشه وجود داشته و همیشه وجود خواهد داشت. ولی این برای یک زندانی یا محکوم، ارزشی ندارد.


در واقع ما در انتظارِ شنیدنِ کلماتِ امیدبخش، به زندگی در زندان ادامه می‌دهیم. کلماتِ امیدبخش، کلماتِ گویای جرات و گفتارِ روشن و دوستی هستند. اگر امروز یک نفر به‌تنهایی بتواند تصمیم به جنگ جدیدی بگیرد، بدون اینکه زلزله‌ای از خشم ایجاد کند، جنگ ممکن می‌شود.

اگر یک نفر به‌تنهایی بتواند اصولی که جنگ و ترور به بار مي‌آورد را توجیه کند، جنگ و ترور انجام خواهد گرفت. بنابراین باید صریح و روشن گفت که ما در ترور زندگی می‌کنیم چون به خواستِ قدرت زندگی می‌کنیم. ما از ترور رهایی نخواهیم یافت مگر وقتی که ارزش‌های «سرمش و الگو بودن» را جانشین ارزش‌های قدرت کنیم و ترور وجود دارد چون انسان‌ها فکر می‌کنند که هیچ چیز معنا ندارد و یا که فقط موفقیت تاریخی است که معنی دارد.

ترور وجود دارد چون ارزش‌های انسانی جای خود را به ارزش‌های «موثر بودن» داده و اراده‌ی سلطه‌گری جانشین اراده‌ی آزادی گشته است. ما نباید بپنداریم که بیشتر حق داریم چون عدالت و بخشندگی را در وجود خود داریم و یا حق با ماست چون موفق شده‌ایم و هر چه بیشتر موفق می‌شویم بیشتر حق با ماست. در انتها، این توجیه کردنِ کشتار است.

امروزه همه می‌خواهند موفق شوند یا با پول یا با قمار. همه می‌خواهند پیروز شوند. ملت‌ها، نه به این خاطر که حق دارند، طالب موفقیت هستند، بلکه آنها طالب موفقیت‌اند تا مگر حق پیدا کنند. هیچ‌یک از آنها حاضر نیستند به حرفِ دیگری گوش کنند. گفتگو و تبادل نظر در جهانی که همه کر هستند وجود ندارد.

فردا، روزِ متکلمِ وحده بودنِ [یا تک‌گوییِ] برنده و سکوتِ بَرده خواهد بود، برای همین است که انسان‌ها حق دارند بترسند. چون در چنین دنیایی یا برحسبِ اتفاق و یا به خواستِ خیرخواهانه‌ی سلطه‌گران است که زندگیِ آنها و بچه‌هایشان از خطر در امان می‌ماند.

آنها حق دارند که شرمنده باشند، چون آنهایی که در چنین دنیایی می‌زیند، بدونِ آنکه با تمامی قدرتشان آن را محکوم کنند، در واقع تقریبا همگیِ مردم به شکلی در کشتار دیگران نقش دارند. امروز یک مساله وجود دارد که به آدم‌کشی مربوط می‌شود و دیگر دعواها بیهوده هستند.

یک امر مهم است و آن صلح می‌باشد که امروز اربابان دنیا از برقراری آن عاجزند. چون اصول راهنمای آنها غلط و کشنده‌است. حداقل در تمامی کشورها، آنهایی که مخالف کشت‌وکشتار هستند باید بیدار شوند و اصول غلط را افشا کنند، بیاندیشند، به گفتگو بپردازند، به اقداماتِ نمونه‌ای دست زنند و نشان دهند که تاریخ برای بشر است و نه بشر برای تاریخ. آنها که نمی‌خواهند بکشند باید آن را فریاد کنند و یک چیز بیشتر نگویند، ولی بی‌وقفه بگویند. همچون یک شاهد و هزار شاهد تا زمانی که کشتار از چهره‌ی دنیا برای همیشه پاک شود.


https://virgool.io/@Zamyad_Culture/003-eejtej8ppujt
https://virgool.io/@Zamyad_Culture/007-jahdyyu8jxhr



جستارهآلبر کاموجنگمقالهکشتار
نوشته‌های بلند و نیمه‌بلند در اینجا قرار می‌گیرد | قطره دریاست، اگر با دریاست <> وَر نه او قطره و دریا، دریاست | فخرالدین مزارعی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید